با حس کردن حرکت دستایی توی موهاش چشماشو باز کرد..سریع سرجاش روی تخت با حالت ترکیبی ترس و تعجب و طلبکارانه نشست..
_تو.. تو.. من.. من.. اینجا؟؟
لعنت با این لکنتی ک نمیدونست برا چی گرفته نتونست حرفشو کامل بزنه..
+هی کوچولو آروم بگیر.. چی میگی تو تو من من؟
جونگکوک چشماشو با حرص بست و بعد از کشیدن نفس عمیقی ب حرف اومد..
_خفه شو عوضی اینجا کدوم قبرستونیه؟
+نوچ نوچ نوچ.. بی ادب شدی توله کوچولو
تهیونگ همونجور ک دستاشو ب حالت فک کردن رو چونش گذاشته بود خم شد و انگشتش رو گذاشت روی پیشونی جونگکوک و هلش داد ب عقب..
+بفهم داری با کی صحبت میکنی!!
یادت رفته دوساعت پیش مث چی التماس میکردی؟؟یهو تموم اتفاقای دوساعت پیش یعنی قبل از پنیک کردن و بیهوش شدنش مث فیلم از جلو چشماش رد شد..
آب دهنشو محکم قورت داد و باز با لکنت شروع کرد ب حرف زدن.._خ.. خب بگو م.. من اینجا.. اینجا چی.. کار میکنم؟؟
+ینفر گفت هرکاری بگم میکنه.. یعنی بهتره بگیم قول داد یا اصن اینطور بگم اون ینفر مجبوره ک هرکار میگم رو بکنه وگرنه کل دوستاش و خانوادش.. بوم.. منفجر میشن و میرن رو هوا..
و حدس بزن اون یه نفر ک مجبوره هرکار میگم بکنه کیه..
بلهه درسته این توله خرگوش زبون دراز و کله شق رو به روی من ک ب خاطر ترس زبونش ب لکنت افتاده..جونگکوک که دوستاش و خونوادش خط قرمزش بودن با درک اینکه الان مرد رو ب روش با جون اونها تهدیدش کرد ترس و همه چیز رو فراموش کرد و مچ دست مرد رو گرفت و هلش داد رو تخت ، رو شکمش نشست و مشتی زد تو صورتش..
_ببین عوضی صدبار بهت گفتم بازم میگم من اون فیلم فاکی رو بدون هیچ قصد و منظوری پست کردم و اصن نمیدونستم اون فیلم فاکی مربوط به توعه.. ولی باشه.. من ک گفتم هرکار بگی میکنم پس منو با خانواده و دوستام تهدید نکن.. یبار دیگه فقط یبار دیگه کافیه اسمشونو ب زبون کثیفت بیاری تا اون زبونتو از تو حلقت بکشم بیرون و اینم بگم ک..
حرفش کامل نشد چون تهیونگی که تا الان با پوزخندی ک نه نشون از عصبانیت، بلکه نشون از ذوقی ک از شجاعت پسر رو ب روش کرده بود بهش نگاه می کرد یهو دوطرف پهلوهاشو گرفت و از رو خودش بلندش کرد و انداخت رو تخت، مچ دستاشو بالا سرش پین کرد و زانوش رو قفل پاهاش کرد تا نتونه تکون بخوره...
+آروم بگیر وحشی.. چرا یهو رم میکنی..
تهیونگ نتونست خودشو کنترل کنه.. خنده ی مستطیلی کرد و تو صورت جونگکوک فوت کرد تا موهاش بره کنار..
+باشه من نمیخواستم تهدیت کنم، وحشی کوچولو! ولی نمیدونستم قراره ب قولت عمل کنی و هرکار بگم رو میکنی..
YOU ARE READING
_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_
Fanfiction_نزدیک شدنت به من عاقبت خوبی نداره جئون +از بچگی عاشق بازی کردن با آتیشم کیم =جونگکوک بوکسوری که تو دید مردم یک پسر مغروره ولی در اصل یه پسر شیطون و بازیگوش و احساسیه.. یکشب موقع برگشت به خونه متوجه چند تا کامیون و آدم های مشکوکی میشه و فیلمبرداری...