☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 31☘️آب و آتش☘️

459 79 59
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

.

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

.

با خستگی فراوان وارد اتاق شدن و نوبت به نوبت دوش گرفتن..تو عروسی حسابی تخیله‌ی انرژی کرده بودن و حالا این آرامش دو نفره خیلی می چسبید!

واسه همین اون ها اینجا بودن..کنار هم نشسته روی مبل و در حال تماشای تلویزیون..
مو مشکی دست به سینه به فیلم نگاه میکرد و مو بلوند در حال پاستیل خوردن..اون هم ساعت دو و ربع نیمه شب!

_به نظر من قتل ها کار یکی از اعضای خود پلیسه!

مو بلوند در حال خوردن پاستیل نظر داد و مو مشکی هم پاسخ داد:

_کارگردان همیشه در حال گول زدنته! مطمئن باش یکی از افرادی که اصلا بهش توجه نکردیم قاتله!

پسر کوچکتر با تأثر سر تکون داد و کمی تو جاش جا به جا شد..چیز خاص و هیجان انگیزی اتفاق نمی افتاد..نه مو مشکی عاشقانه به پسر کوچکتر خیره بود و نه تهیونگ وسط فیلم تو بغل پسر بزرگتر پرید! همه چیز عادی بود..و اون ها کاملا صمیمانه درمورد فیلم باهم بحث میکردن و نظر میدادن..و همین هم شیرینش میکرد!

بیرون از پنجره رعد و برقی زد و باران شروع به باریدن کرد..مو بلوند لبخندی زد و پاکت خالی پاستیل رو روی میز انداخت:

_یه چیز رو درموردم میدونی؟ من واقعا عاشق صدای رعد و برقم! بهم آرامش میده..

و وقتی پاسخی از جانب پسر نشنید؛ به طرفش چرخید و مو مشکی رو در حالی که سرش رو به پشتیِ مبل تکیه داده بود؛ غرق در خواب دید..

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ