☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 32☘️من حامله‌ام☘️

542 83 83
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

.

بعد از پارک کردن ماشین، هر دوشون مقابل درب خونه ایستادن و جونگکوک بعد از پایین گذاشتن کیسه های خرید، کلاه هودی سیاهش رو روی سرش انداخت و قفل در رو باز کرد..

دو پسر داخل شدن و بعد از باز کردن در خونه، اصلا انتظار مواجه شدن با چنین صحنه‌ای رو نداشتن! آقای جئون در حال شنا رفتن بود و این مسئله‌ای نداشت..مسئله این بود که آقای کیم چرا روی کمر آقای جئون دراز کشیده بود و اون رو برای شنا زدن تشویق میکرد؟!

_بابا؟!

آقایون با شنیدن صدای بلند و حیرت زده‌ی پسرهاشون از جا پریدن و فوری سر و وضعشون رو مرتب کردن..تهیونگ با تعجب پلک زد و پرسید:

_بابا داشتی چیکار میکردی؟!

آقای کیم گلوش رو صاف کرد و چشم غره‌ای به پسرش رفت:

_هیچ کار! جونگ مین گفت که وزنه بردار بوده..منم از سر شوخی خواستم ببینم هنوزم میتونه اجسام سنگین رو بلند کنه!

آقای جئون هم فوری تایید کرد که باعث خنده‌ی بی صدای مو آبی شد..تهیونگ دست به سینه ایستاد و با پوزخند معناداری گفت:

_اوه که اینطور! فقط ازتون خواهش میکنم که دوتایی به مادرهامون خیانت نکنید چون هیچ دلم نمیخواد که با جونگکوک "برادر" بشم!

جونگکوک اینبار بلندتر خندید که آقای کیم با عصبانیت دمپایی ابریش رو تو صورت پسرش پرت کرد:

_خجالت نمیکشی بی حیا؟! فکر کردی همه مثل خودت دنبال مرد های عضله‌ای و مو مشکی‌ان؟!

پدر جونگکوک با چشم های درشت شده غر زد:

_پس کی بود دو دقیقه پیش میگفت
"از موهای مشکیت خوشم میاد"؟!

آقای کیم تهیول فوری انکار کرد:

_من اینو نگفتم! من فقط گفتم موهای مشکی به چهره‌ات میاد!

دو پسر با خنده به همدیگه نگاه کردن و در نهایت تهیونگ برای ایجاد صلح پرسید:

_خیلی خب باشه..حالا میشه بگید خانم ها کجان؟

آقای جئون اینبار جواب داد:

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOnde histórias criam vida. Descubra agora