Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
.
به محض رسیدن به جنگلی بکر و سرسبز، اعضا پرانرژی پیاده شدن و مدتی رو صرف کش و قوس دادن به بدن هاشون کردن.. نامجون نگاهی به اطراف انداخت و گفت:
_خب بهتره هرچه سریعتر چادرها رو راه بندازیم و وسایل رو بچینیم تا بعدش بتونیم با خیال راحت اطراف رو بگردیم..
اعضا موافقت کردن و برای برداشتن چادرها به سمت صندوق رفتن و جین با برداشتن یه چادر گفت:
_از اونجایی که فقط سه تا چادر مسافرتی داریم؛ دوتا چادر دو نفری و یه چادر سه نفری میشه!
جیمین مثل کوالا به تهیونگ چسبید و گفت:
_من رو از سولمیتم جدا نکنید!
یونگی با حالت عجیبی جلو رفت و بدون هیچ حرفی لپ جیمین رو کشید که مجددا باعث وحشت پسر کوچکتر شد! یونگی هم با دیدن پنیک کردن پسرک، چیزی نگفت و بدون هیچ واکنشی سرجای خودش برگشت.. هوسوک گلوش رو صاف کرد و گفت:
_مشکلی نیست! من و یونگی و جونگکوک سه نفری میخوابیم..کوک موافقی؟
جونگکوک شونهای بالا انداخت:
_فرقی نداره..
تهیونگ نگاه بی تفاوتی به پسر انداخت و در ثانیه مودش عوض شد و با چهرهای بشاش به جیمین گفت:
_بیا بریم چادرمون رو راه بندازیم چیمی!
و اینطوری بود که گروه ها مشغول راه اندازی چادرهاشون شدن و اولین همکاری هفت نفرهشون رو آغاز کردن.. جیمین و تهیونگ بخاطر اینکه بعضی شب ها رو کنار هم تو پارک میخوابیدن؛ پس به چادر زدن تسلط بیشتری داشتن و زودتر از بقیه کارشون تموم شد..
جیمین به داخل چادر رفت تا وسایل رو بچینه و تهیونگ هم دوربین عکاسیش رو از داخل ساکش برداشت و نگاهی به اطراف انداخت.. امکان نداشت تهیونگ جایی بره و دوربین عزیزش، که بعد از جیمین هیونگِ محبوبشه رو با خودش نبره!
لنز دوربین رو تنظیم کرد و از هر موقعیتی که فکرش رو بکنید عکس گرفت..از درخت های سر به فلک کشیده..از گل های ریز میون علف ها..از تیکه سنگ های رنگی که گوشه کنارها پیدا میشد..