☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 27☘️عاشق یه پسر شدی؟☘️

435 77 66
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

.

مو مشکی با گام های تندی از شرکت بیرون زد و هوسوک و نامجون با نگرانی دنبالش میکردن..

_جونگکوک؟ وایسا رفیق..

پسر به خواست دوستانش احترام گذاشت و همونجا ایستاد..هوسوک با لبخند مهربونی جلو رفت و شونه‌ی دوستش رو فشرد:

_جونگکوک نگران نباش..ما قول میدیم درستش کنیم باشه؟

مو مشکی با کلافگی جواب داد:

_چی رو درست کنی هیونگ؟ اخراج شدم و دیگه راه برگشتی هم نیست..

نامجون با صلح طلبی توضیح داد:

_خب نتونست شرایطت رو درک کنه که تو این دو ماه چی بهت گذشت..من خودم باهاش صحبت میکنم..همین الانم که ما داریم اینجا حرف میزنیم؛ سوکجین سعی داره رئیس رو راضی کنه..اگرم نشد لازم نیست آشفته بشی..ما هواتو داریم خب؟

جونگکوک چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید..اون قرار بود بعد از مطمئن شدن از موقعیت شغلیش با پدر و مادرش در مورد تهیونگ حرف بزنه..ولی حالا که شغلی نداشت؛ با چه رویی باید اینکار رو انجام میداد؟

هوسوک که شرایط آشفته‌ی پسر رو دید؛ کمرش رو نوازش کرد و گفت:

_عیب نداره جونگکوکی..مثل همیشه صبور باش..من قول میدم همه چیز درست میشه..

و لبخند عجیب و آرومی که رو لب های مو مشکی شکل گرفت؛ هر دو مرد رو متعجب کرد..

_میدونی هیونگ؟ من فکر میکنم این اونقدرا هم بد نشد! حالا که دارم بهتر به این قضیه نگاه میکنم؛ حتی انگار رئیس با اخراجم بهم لطف هم کرده!

دو مرد با گیجی نگاهی میون یکدیگر رد و بدل کردن که جونگکوک ادامه داد:

_حالا میتونم برم دنبال رویاهام! میخوام آزادانه موسیقی رو دنبال کنم..میخوام کاری که دوستش دارم رو انجام بدم و توش پیشرفت کنم..

نامجون فوری لبخند حمایت گرانه‌ای رو لب هاش نشوند:

_خوشحالم که به این نتیجه رسیدی! تو فقط شروع کن! ما اولین نفراتی هستیم که حمایتت میکنیم!

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOnde histórias criam vida. Descubra agora