♡ ﷽ ♡
.
.
"°•فلش بک•°"
قایق بزرگ و کرایهایشون که به خشکی رسید؛ پسرها اول از همه پیاده شدن و با هم به سمت روستا دویدن..یکی از روستایی ها با دیدنشون فریاد شادی زد و بقیه رو خبر کرد..
تهیونگ و جونگکوک..واقعا دلشون برای این دهکده و مردمانش تنگ شده بود..و انگار این حس متقابل بود چون در مدت زمان کمی روستایی ها دورشون حلقه زده بودن و با لبخند، ابراز شادمانی میکردن..
_جونگکوک؟ تهیونگ؟!
و وقتی صدای آشنای شیائوجان به گوششون رسید؛ برای لحظهای همه چیز در سکوت فرو رفت..
شیائوجان با چشم هایی سرخ از اشک های جاری نشده به سمت مو مشکی رفت و محکم اون رو در آغوش کشید..جوری که حتی مو مشکی هم بغض کرد و تهیونگ با خنده هر دوشون رو دلداری میداد.._خدایا پسرای عزیزم..چقدر خوشحالم که هر دوتون سالمید..نمی دونید تو این مدت چی بهم گذشت..شب ها از نگرانی خواب نداشتم..
و بعد پسر رو از خودش فاصله داد و با حسرت به تک تک اجزای صورتش نگریست:
_آه خدایا شکرت! وقتی فنگ چان هرگز برنگشت؛ ما فکر کردیم که براتون اتفاقی افتاده..
جونگکوک با عذاب وجدان و شرمی که گریبان گیرش شده بود؛ سرش رو پایین انداخت:
_منو ببخشید..من نتونستم آقای فنگ رو نجات بدم و اون...
و وقتی جملهاش ناقص موند؛ تهیونگ با همدردی شونهاش رو فشرد و شیائوجان فوری گفت:
_میدونم که تقصیر شما نبود پس انقدر گرفته نباش..و تو تهیونگ! بیا اینجا ببینم!
و فوری تهیونگِ خندان رو به آغوش گرمش دعوت کرد..
_خب انگار ما رو یادشون رفته!
دو پسر با خوشحالی به سمت صدا برگشتن و با وانگ ییبویی که دست دخترش رو گرفته بود؛ مواجه شدن..یورونگ به سرعت دوید و به پای جونگکوک چسبید:
_ژونگوکی!
مو مشکی با لبخند پررنگی دختربچه رو بغل گرفت و تهیونگ هم با خنده به آغوش ییبو رفت..ییبو دستی به شونهی پسر مو قهوهای زد و گفت:
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction☘️𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 ☘️𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑻𝒂𝒆𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑲𝒐𝒐𝑲𝑻𝒂𝒆 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏/𝒀𝒐𝒐𝒏𝑴𝒊𝒏 ☘️𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 ☘️𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° ☘️ گمشده در جنگل☘️ ☘️خلا...