☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 16☘️هنوز بوسه سومم رو نگرفتی☘️

611 94 181
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

.

زمانی که به ساختمان بهداری برگشتن؛ ماه در آسمان جولان میداد و ستارگان همراهیش میکردن..تهیونگ خمیازه‌ای کشید:

_واو یه روز کامل گردش کردیم..

_هوم..

مو بلوند خواست دوباره غرغری کنه که نگاهش به پرنده‌ی سبز رنگ روی دیوار کوتاه حیاط افتاد..
ابروهاش بالا رفتن و لبخند گشادی زد:

_لایلا! تو اینجایی!

_تو اینجایی! تو اینجایی!

پسر خندید و نگاهش به لبخند خرگوشی مو مشکی گره خورد..جونگکوک که نگاه تهیونگ رو روی خودش دید؛‌ به سمت پله ها رفت و در همون حالت گفت:

_ولش کن بذار این بیرون آزاد باشه..
بیا بریم بخوابیم..

مو بلوند سری تکون داد و بعد از بای بای کردن برای طوطیِ محترم، به دنبال پسر بزرگتر دوید..هر دو وارد اتاقشون شدن و از اونجایی که شام خورده بودن؛ فقط نیاز داشتن که روی رخت خواب پهن شده‌ی وسط اتاق بخوابن..

جونگکوک بدون در آوردن پیرهنش روی لحاف نشست..اما تهیونگ در حالی که لباس روییش رو در میاورد؛ داخل اتاق قدم میزد:

_عام میگم..نظرت چیه..یکم بیشتر اینجا بمونیم؟!

مو مشکی در حال باز کردن دکمه های لباسش خشک شد:

_چی؟!

مو بلوند با حالت معذبی موهاش رو به عقب فرستاد:

_خب میگم..اینجا خیلی قشنگه..باصفاست..
حس خوبی دارم..

و بعد مقابل پسر نشست و ادامه داد:

_اینجا فارغ از تمام مسئولیت هام..نه درسی..
نه دانشگاهی..نه حتی آدم های دو رنگ و رو اعصابی..اینجا فقط زندگیه! فقط آرامش!

سرش رو پایین انداخت و نگاه عمیق مو مشکی رو به جون خرید:

_میدونم که بنظر میاد من آدم خیلی شلوغ و اجتماعی هستم..و واقعا هم همینطوره! اما منم گاهی نیاز به آرامش و سکوت دارم..
و اینجا درست همونجاست..

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOù les histoires vivent. Découvrez maintenant