☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 25☘️من ازت نمیگذرم پرتقال☘️

457 82 57
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

.

به محض توقف ماشین، مو مشکی که در چرت کوتاهی به سر میبرد؛ چشم هاش رو باز کرد و به خونه‌ی مقابلش نگاه انداخت..با یک نگاه هم می تونست بفهمه که اینجا خونه‌ی جین هیونگه..

سرش رو پایین انداخت و مو بلوند رو صدا زد:

_تهیونگ؟ بلند شو رسیدیم..

خوشبختانه مو بلوند با همون بار اول بیدار شد و نیازی به چند بار صدا زدن نداشت..با دیدن خونه‌ی مقابلش چشم های خمارش رو مالید و لبخند گشادی زد:

_بالاخره برگشتیم..

_هوم

هر دو پسر از ماشین پیاده شدن و به جین و نامجون که مشغول برداشتن وسیله از صندوق بودن؛ نگاه انداختن..سوکجین با دیدن انتظار اون ها خندید و گفت:

_شما برید داخل..همه منتظرن..

مو بلوند با خوشحالی پا تند کرد و به طرف درب خانه دوید و مو مشکی هم با گام های متین و محکمی پشت سرش قدم برمیداشت..

در خونه که باز شد؛ کاغذ های رنگی به پرواز در اومدن و جمعیت یک صدا فریاد "خوش آمدید" سر دادن..دو پسر هنوز نتونسته بودن این جشن یهویی و غافلگیر کننده رو هضم کنن که خشمِ شبِ کیوتی با سرعت خودش رو تو بغل مو بلوند انداخت..

_سولمیت عزیزم!

جیمین جیغ زد و تهیونگ با خوشحالی اون رو در آغوش فشرد و مثل رفیقش داد زد:

_اوه جیمینی!

جین و نامجون که پشت سر پسرها داخل شده بودن؛ به دراما بازی های همیشگی دو پسر کله رنگی خندیدن و جونگکوک با دلتنگی به طرف پدر و مادرش رفت..

پدر تهیونگ به طرف پسرها رفت و ضربه‌ای به شونه‌ی پسرش زد:

_به این زودی ما رو فراموش کردی پسرجون؟!

تهیونگ با ذوق خندید و خودش رو در آغوش تنومند و امن پدرش انداخت..مادرش اشک می ریخت و موهای پسرش رو نوازش میکرد..

و در اون سمت..پدر جونگکوک در حالی که به سختی بغضش رو کنترل میکرد؛ بوسه های متعددی روی صورت و موهای پسرش می کاشت و رفع دلتنگی میکرد..مو مشکی با دیدن بی قراری های پدرش، به سرعت خم شد و دست اون مردِ عزیز رو بوسید..

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOù les histoires vivent. Découvrez maintenant