☘️𝙋𝙖𝙧𝙩 26☘️من عاشق جیمینم☘️

441 77 43
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

.

جین یه بالش تو بغل هوسوک انداخت و گفت:

_خانواده ها تو یه اتاق میخوابن..من و میا هم تو سالن میخوابیم..دوتا اتاق دیگه میشه واسه شما پسرا..خودتون تقسیم بشید..

هوسوک بالش رو تو بغلش فشرد و گفت:

_خب پس من و جیمین و تهیونگ تو یه اتاق میخوابیم..

و بعد دست مو بلوند رو کشید:

_زودباش تهیونگ! من هنوز میخوام بدونم بعد از آتیش سوزیِ اون خونه چه اتفاقی افتاد..

و بعد به همراه جیمین با هم به اتاق رفتن..مو مشکی آهی کشید که نامجون رو به پسرها گفت:

_بیاید ما هم بریم بخوابیم..جونگکوک حتما خسته‌است..

یونگی تایید کرد و با هم به اتاق رفتن..
مو مشکی واقعا خوشحال بود که یونگی و نامجون هر دو آدم های ساکت و بی حاشیه‌ای هستن..چون اگه هوسوک بود مجبورش میکرد اونم داستان جنگل رو براشون تعریف کنه و جونگکوک واقعا حوصله نداشت!

اما چند ساعت گذشته بود..اهالی خونه در خواب به سر میبردن و سکوت دلپذیری در نیمه شب به چشم میخورد..ولی خب..در اونجا جئون جونگکوکی وجود داشت که نمی تونست پلک روی هم بذاره..
افکار متفاوتی در ذهنش می چرخید و خواب از سرش می پروند..و از همه مهم تر! اون مو بلوند رو نداشت تا در آغوش بگیره و بخوابه!

نفس کلافه‌ای کشید و از جا بلند شد..اینجوری نمی تونست..نیاز به هواخوری داشت..پس آهسته گام برداشت و حواسش بود که پای یونگی رو لگد نکنه..

به طرف اتاق پسرها رفت و با احتیاط در رو باز کرد..در اون تاریکی به دنبال مو بلوند گشت و تونست پسر رو در حالی که جیمین رو در آغوش گرفته و خوابیده؛ پیدا کنه..

دلش نمی خواست پسر رو بدخواب کنه ولی واقعا کلافگی بهش فشار آورده بود..پس با حس عذاب وجدان جلو رفت و شونه‌ی پسر رو لمس کرد:

_تهیونگ؟ ته؟ میشه بیدار شی؟

مو بلوند با گیجی از خواب پرید و به تقلید از صدای پسر، به آرومی لب زد:

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin