(๑•ᴗ•๑) 𝟏𝟓 ♡

301 45 181
                                    

تهیونگ و پیچونده نشدن گوشش؟ عمرا!



به هر حال وقتی صفت کنجکاوی در یک فرد وجود داشته باشه -البته بیش از حد مجاز- و با کسی دوست باشه که سال ها مغزش توانایی درست کردن فیلتر متصل به دهانش رو نداره و از عهده اش برنمیاد،همه چیز بدتر میشه و برای کنترل کردنش نیاز به راه حلی داره که کیم سوکجین اون رو نیشگون گرفتن های مداوم و قفل کردن دست فرد مقابل بین انگشتای خودش میدونه!


تهیونگ دروغ بزرگی گفته بود و این به شدت اعصاب سوکجین رو خط خطی میکرد و اون رو به این شک میرسوند که تا الان چه قدر از حرفای تهیونگ راست بوده؟ اصلا این ادم چیز دیگه ای جز دروغ تحویلش داده؟


کیم سوکجین بعد از بسته شدن درهای اسانسور به سرعت میخواست دوباره در رو باز کنه اما با دیدن نشانه ی رو به پایینی که مدام جلوی چشماش روشن و خاموش میشد، موهاش رو توی دستش گرفت و به سمت بالا کشید؛ جین که هر چی بیشتر به ماجرا فکر می کرد عصبانی تر میشد دادی کشید و می خواست با مشت به دیوار اسانسور بکوبه که با باز شدن درهای اسانسور مشتش بین راه متوقف شد جاش رو لبخند دندون نمایی گرفت که دختر جوان رو بیشتر ترسوند و کاری کرد که با عوض کردن تصمیمش برای رسیدن به طبقه همکف، نجات جون خودش رو تضمین کنه!


جین با رسیدن به طبقه همکف، سریعا با چرخوندن سرش دنبال در ورودی پله های اضطراری گشت. با ندیدنش هوفی کشید و راه خودش رو به سمت میز پذیرش کج مرد:"ببخشید خانم، ورودی پله های اضطراری کجاست؟"


دختر زیبایی که اسم جولیت روی سینه اش خودنمایی میکرد با دیدن چشمهای فرد اول میخواست به سمت مترجم دیگه ای جین رو راهنمایی کنه اما با شنیدن لحجه ی قابل قبول جین، در حالی که چشمهاش حالت تعجب به خودش گرفته بود اما سعی میکرد با لبخند کاورش کنه، دستش رو به سمت راست گرفت:"از این طرف قربان!"


جین بدون تشکر به سمتی که اشاره شده بود رفت و با باز کردن در با پاهای بلندش پله ها رو دوتا یکی رد میکرد تا هرچه سریعتر به صدایی که مشخص بود تنها ایجاد کننده اش اون پسر دروغگو بود برسه؛ این که جین الان داشت ارزو میکرد کاش تهیونگ پینوکیو بشه و با هر دروغ دماغش درازتر، قرار نبود به گوش اون پسر با لبخند مستطیلی برسه!

و این دقیقا همون لحظه بود که جای پلاکاردی که روش با فونت 60 نوشته شده بود طبقه سوم با صورت ته ته پوشونده شد و این تهیونگ بود در حالی که بلند بلند داد میزد غلط کردم میدویید اما با شنیدن صدای پای دومی پشت سرش در یک لحظه انی تصمیم گرفت خودش رو قربانی کنه و به دوست پسر احتمالی آینده اش تحویل بده!


اما چرخیدن ناگهانی تهیونگ باعث شد با گیر کردن کفشش به شیار روی پله پاش بلغزه و به سمت جلو پرتابش کنه؛ درست مثل کارتون تام و جری، تهیونگ چندین مرتبه در هوا دست و پا زد اما در نهایت روی جینی افتاد که با دیدن این اتفاقات سعی داشت عقبگرد کنه و خودش رو از قربانی شدن نجات بده!


🅼🆁. 🅹🅴🅾🅽? ✓❆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora