جیمین بدون اینکه توجهی به تصویر نقش افتاده داخل آینه بکنه، سرش رو کج کرده بود و بدون پلک زدن به گوشیش خیره شده بود و باز هم بدون توجه به اون فقط به فیلم پخش شده توی ذهنش که وجدانش اون رو با دستگاه پخش کننده قدیمی بارها بارها با چرخوندن دستگیره ی دستگاه به روی صفحه آورده بود فکر می کرد.
خیلی خب! جیمین میدونست خیلی راحت میتونن گولش بزنن ولی بازم از خودش انتظار نداشت اینقدر زود گول بخوره!
با اتیش گرفتن گوشه ی چشمش به خاطر محکم کشیدن انگشت ته، برای پاک کردن خط چشمی که انگار باز هم برای بار 19 اُم اشتباه کشیده بود اینبار دادی از روی حرص زد:"یااا! همینطوری ادامه بدی کور میشم!"
تهیونگ لبش رو گاز گرفت:"ببخشید، ببخشید! فقط نمیدونم چرا با اون همه تجربه الان اصلا نمیتونم تمرکز کنم! ولی نگران نباش مطمئنم همه چیز درست پیش میره! تو منو داری!"
جیمین از تو آینه نگاهی به دوستش کرد و چشماش رو چرخوند :"و این خودش نشان دهنده عدم اطمینانه!"
با برخورد چشماش با وسایل پشت سرش هوفی کشید و دلیل قبول کردن همه چیز باز هم تو ذهنش اومد. تهیونگ که از دیدن نگاه جیمین به وسایلش خبردار شد با صدای آرومی گفت:" جیمین فقط میخوام بدونی این وضعیت برای همیشه باقی نمیمونه! حتی منم میتونم کمکت کنم اگه دوست نداشتی اینجا بمونی! هرچند از خونه 200 متری جین فقط 60 مترش قابل استفاده است!"
جیمین با چشمای گرد شده به پشت برگشت:"جین یه خونه 200 متری داره و تو مدام بهم میگفتی این فقط منم که خوش شانس بودم؟"
تهیونگ دوباره جیمین رو روی صندلیش برگردوند:" باور کن وقتی بهت میگم فقط 60 مترش قابل استفاده است بهم گوش کن. بقیه اش رو فقط وسایلای بنایی ریخته شده و عملا فقط 60 متر از اون زمین رو خونه کرده و نمیدونم با بقیه اش قراره چیکار کنه!"
جیمین چشماشو چرخوند:" حالا هر چی! به هرحال من ترجیح میدم به جای این خونه گنده تو یکی از اون نقلیاش زندگی کنم! این خونه ها همچینم حس خوبی نمیدن به آدم!"
جیمین با نگاه آخر به وسایل خونه اش که نصف اتاقی که مستر جئون برای وسایلش بهش داده بود -و مدام هم تاکید میکرد که فقط برای وسایلشه و جیمین نمیدونست چرا!- دوباره سر گوشیش برگشت ولی وجدانش در حالی که با کشیدن رژ قرمز رنگ برای خودش توی اینه بوس میفرستاد نیشخندی زد:" اره اره جوجه کله رنگی! خودت رو گول بزن! و اصلا به این فکر نکن که من چطوری قراره اون همه افکاری که داری هل میدی اون ته مها رو باید بایگانی کنم؛ یه چیزایی به جز اون دلیلی که برای خودت تراشیدی -فقط برای نگهداشتن وسایلم و بی خانمان نشدن-، مثل «فاک! نگاه کردن هر روزه مستر جئون اونم با قیافه و صدای اول صبح» یا «شایدم بتونم کنارش بخوابم» یا «یه سکس لِیزی(Lazy) و اروم با مستر جئون در حالی که داره داخلم میکوبه و من اروم وسط ملافه ها میچرخ...»"
![](https://img.wattpad.com/cover/346106865-288-k965878.jpg)
YOU ARE READING
🅼🆁. 🅹🅴🅾🅽? ✓❆
FanfictionI DON'T KNOW WHAT TO SAY....PT.2 نام و نام خانوادگی📝: مستر جئون؟ (?MR.JEON)🥰 گل سر سبد🌼: کوکمین🐣🐰 با حضور ویژه📸: ته جین🐯🐷 توضیحات تکمیلی📌: داستان از اونجایی که شروع میشه که جیمینِ بدشانس قصه برای مصاحبه با مستر جئونی که نمیدونه کیه یا حتی چ...