4 𓃭

270 60 6
                                    

یه رول تخم مرغ به جونگ داد و لپای پرشو نگاه کرد.
-کی باید برگردی؟

+یک هفته هستم.

چانیول سر تکون داد و یکم برنج خورد. موهای خیسش سیخ سیخ رو پیشونیش بود از بعد دوش صبحش غیر لباس زیر، چیزی تنش نداشت.
جونگین یه شلوار راحتی بدون تیشرت پوشیده بود و با ولع به بدن دوست پسرش نگاه میکرد.
+اون بچه چیشد، چرا اون کارو کرده بود.

چانیول شونه بالا انداخت.
-بولی میشد، دیگه زد به سرش کصخل شد.

+انفجار به خاطر چی بود.

-کصخل کم عقل همراه خودش یک کیلو ترقه و نارنجک دست ساز آورده بود، خودش که کیرشم نمونده، طبق فرضیه واحد تجسس و کاراگاه به نظر فکر نمیکرده گیر بیفته نقشه فرار خیالبافانه‌ای داشته و احتمالا بعدش میخواسته اونارو به عنوان تنفر بزنه به درو دیوار مدرسه.

جونگین اعصابش خورد شد.
+چجوری منفجر شدن.

-افتاد زمین، ترقه های دست ساز به خاطر ضربه فعال شد و بوممممم.

جونگین چاپ استیک رو کوبید رو میز.
+نمیفهمم چیش به تو ربط داره؟

چانیول تو چشماش نگاه کرد.
-سیاست فرق میکنه جونگ.

جونگین سر تکون داد و چشمهاشو با دستهاش پوشوند.
+کاش این شغل ها رو نداشتیم.

چانیول دستشو رو میز کش آورد و ساعد جونگو گرفت کشید تا انگشتهای زیباشو کنار بزنه و چان بتونه دستشو بگیره.
-میدونم به خاطر شغلامون هیچ وقت نمیتونیم بذاریم کسی از رابطمون بفهمه. نمیشه مثل کاپلای عادی کنار هم راه بریم یا یه عکس استوری کنیم. ما نمیتونیم حتی با فاصله از هم تو خیابون دیده شیم؛ ولی اگه شغلامون نبودن چطور همو پیدا میکردیم؟

بهش لبخند گرمی زد، چهره آشفته جونگین نرم شد.
-دوستت دارم جونگ.

لبخند پسر شکلاتی عمیق تر شد.
-پاشو بیا اینجا.

جونگین بلند شد میز رو دور زد و رو پاهای دوست پسرش نشست و تو آغوشش قفل شد.

چانیول موهاشو بوسید.
چطور باید قضیه تعطیلات اجباریو بهش میگفت؟


𓃭



اونبی فقط ۲۱ سالش بود و همین الانم مدیرعامل شرکت خانوادگی پدرش بود.
گاهی پدرش نمیدونست کجای راه خیلی درست و حسابی دخترشو آموزش داده که حالا اینجوری مثل یه ملکه راه میرفت و مثل یه سیاستمدار مسائل کاری رو حل میکرد.

آقای جانگ به خاطر کودکی سخت خودش به خاطر آموزش سیستم و رهبری، نمیخواست دخترش اذیت بشه.
دوست داشت راحت و آزاد بزرگ بشه و تا هر وقت دلش خواست جوونی کنه تا زمانی که خودش زنده بود همه کارارو انجام میداد و بعد اون هم مباشر هایی که زیر دستش بزرگ شده بودن خیلی حرفه‌ای همه چیزو میتونستن کنترل کنن.

𝐎𝐚𝐬𝐢𝐬 𓃭Where stories live. Discover now