7 𓃭

213 44 7
                                    

با کیونگسو تماس گرفت و صداشو گذاشت رو اسپیکر.
-کیم ووبین که فهمیدیم مواد زده ولی منظورت چیبود.

کیونگسو بدون فوت وقت توضیح داد.
+بهش مواد خوروندن.

چشمهای چانیول گرد شد و یه حس بدی گرفت به این ماجرا.
-اون بچه چی گفت درست همه چیو بگو کیونگسو.

+اینو گوش کن.

یه فایل صوتی برای چانیول فرستاد.
وویس کم کیفیت با گریه های یه دختر شروع شد: " اونا بهش مواد دادن، ووبین گریه میکرد دست از سرش بردارن ولی خیلی کتکش زدن صورتش سیاه سیاه بود. سرشو فرو میکردن توی توالت و بهش میگفتن اگه نخوره باید بمیره." صدای مردانه آروم کیونگسو ازش سوال پرسید.
+تو چرا اونجا بودی. چرا به معلم ها نمیگفتین؟

دختر هق زد: " همه ما تا وقتی میخوردیم هیچ فرقی با اون نداشتیم، اون بهمون کمک میکرد باعث میشد دیگه حس بد نداشته باشیم حالمون خوب بود به ووبین میگفت اگه حالت بده باید بخوری."

+اون کیه؟

دختر گریه هاشو تموم کرد: " اون؟ کسی که بهارو بهمون داد. " کیونگسو دوباره ازش سوال کرد: " بهار چیه". دختر یهو هول کرد: " من باید برم. "
کیونگسو سریع تلاش کرد نگهش داره: " صبر کن "
دختر با لحن مرموزی آروم گفت " باید برم میکاپ کنم کسی نباید بفهمه گریه کردم... وگرنه شکلاتای تو جیبم آب میشن."

فایل تموم شد.
صدای کیونگسو که هنوز پشت خط بود تو ماشین شنیده شد.
+شین آمار همه دانش آموزای دختری که امشب حتی یه کارائوکه هم قرار بود برن رو در آورد.

-نتیجه؟

+همه ۲۷۰مورد رو شین با وویسی که داریم تطابق داد و رسیدیم به هان سومین نوه رئیس چا.

چانیول آب دهنشو به سختی فرو داد.
همکلاسی برادرش...

مشت کوبید به فرمون.
هان سومین براش مهم نبود ولی فکر اینکه برادرش هم قاطی این مسائل باشه یا حتی همینکه انقدر نزدیک این همه دردسره سرشو به درد میاورد.

به سختی صداشو در آورد.
-کجایی.

+رسیدم تو ماشین منتظرتم.

-دارم ماشینو تحویل میدم، بیا تو.

پیاده شد سوییچ رو تحویل داد ماشینش رو جابه جا کنن.
رفت سمت ورودی، چند لحظه بعد کیونگسو رسید.
هردو کت شلوار مشکی و موهای رو به بالا حالت داده شده‌ای داشتن با این تفاوت که کیونگسو پیراهن سفید و پارک چانیول پیراهنش هم به رنگ کت شلوارش مشکی پوشیده بود.

برای وارد شدن به منزل خانوم هوانگ، تاجر ابریشم نه نیاز به دعوت نامه داشتن نه نیاز به معرفی خودشون.
اون دو نفر یکیشون پسر وزیر اقتصاد بود و یکی پسر خانوم هوانگ.

خونه قصر مانند و تجملاتی خانوم هوانگ تبدیل شده بود به یه شوی ثروت و قدرت.

با چشم چرخوندن احتمال دادن حدود هفتاد تا صد نفر بیشتر مهمون نباشن ولی همشون قدرتهای اول کشور.

𝐎𝐚𝐬𝐢𝐬 𓃭Where stories live. Discover now