11 𓃭

265 55 38
                                    

آسمون لاجورد خبر از شروع آروم طلوع رو میداد.

اونبی توی وان تکیه داده بود و خیره منظره شهر آروم سیگار میکشید.

آب وان خیلی وقت بود سرد شده بود.
آروم بلند شد ایستاد.
آب از روی بدنش سر خورد و کبودی‌ها با شدت بیشتری خودنمایی کردن.
ربدوشامبر رو بدون بستن بندش پوشید و سمت میز رفت.

نمیتونست بازنده بازی باشه.
نمیتونست تا ابد تو نیمکت ذخیره بشینه.
اگه قرار بود به چیزی که میخواست نرسه، بقیه‌روهم با خودش میکشید پایین.

تلفن روی میز رو برداشت، با صدای گرفته و سرد درخواست سرویس نظافت اتاق کرد.

با سیگارش سمت آینه قدی تو اتاق رفت.
رژ سرخ و لوازم میکاپش هنوز روی میز کنار آینه بود.

رژو برداشت و با دقت روی لبهاش کشید.
چهره بدون ارایش و رنگ پریده، چشمهای خالی با پلکهای سرخ و لبهایی به رنگ خون.
اجازه نمیداد حتی خودش توی آینه خودشو بازنده ببینه.

روی مبل جلوی آینه نشست، پاهای کشیده و زیباشو باز کرد و تکیه داد به مبل.
همه چیزو با دقت توی آینه دید.
همه آثار یه خیانت...
لبخند رو لبش اومد.

از سیگارش کام گرفت.
شاید بهتر بود یه بار هم با پارک چانیول امتحانش میکرد؟

شونه هاش از خنده لرزید.
تو تاریک و روشن اتاق وقتی نصف صورتش تاریک بود نصفش با نور آبی تیره طلوع روشن شده بود.
تو آینه خیره بدن گناهکار خودش خندید.
خنده هاش شدت گرفت به قهقه بلند و جنون واری رسید.

به شکمش دست کشید.
تو آینه به چهره سایکو خودش گفت.
-هانی نظرت چیه بهت یه بچه از پارک چانیول بدم؟ اون وقت منو انتخاب میکنی یا چانیولو؟

از جا بلند شد، ربدوشامبر افتاد رو بازوهاش، پشت سرش روی زمین کش میومد.
-نگین یشم... مجبور میشی انتخابم کنی...

در اتاق زده شد، با ریموت درو باز کرد.
مردی هم سن و سال بکهیون وارد شد.

تخت رو به سرعت با یه ست جدید مرتب کرد.
اونبی بی اهمیت به تن برهنه‌اش گفت.
-همه این سالها توی سکوت وقت داشتم هزاران بار داستان بسازم... برو بکهیون، برو از دور نگاهش کن و عاشقی کن من قراره خیلی قصه بگم برات... قول میدم هیچ وقت خسته کننده نشم.

در اتاق پشت سر مرد بسته شد و دوباره قهقه خندید.
بلند بلند...
خورشید کامل طلوع کرد...
دختر جوان یبار دیگه تو اتاق تنها بود.

روی پاهاش نشست و زانوهاشو بغل گرفت.
سرشو قایم کرد و ساکت شد.

نور خورشید نمیتونست چیزیو پنهان کنه.
صدای گریه های آرومش سکوت اتاق رو از بین برد.

رنج شکل واضحی نداشت.


                               𓃭



𝐎𝐚𝐬𝐢𝐬 𓃭Where stories live. Discover now