ماشین تو راه برگشت در سکوت بود.
موسیقی بیکلام ملایمی به سلیقه پسر راننده پلی بود و همه از آرامشش راضی بودن.وو دوهان گزارش های شرکت رو برسی میکرد و جواب ایمیل های جانشین رو میداد.
بکهیون گوشی مشکی رنگ رو نگاه کرد.
توی ژاپن کسی ازش عکس نمیگرفت.
کسیو اینجا اجیر نکرده بود.
آخرین عکس چند روزی ازش میگذشت.
خیره عکسها آروم لب باز کرد.
-دوهان.+بله قربان.
بکهیون گوشیو به جیبش برگردوند و چشمهاشو بست.
-بریم توکیو.دوهان دستور رو به راننده داد، گوشهای دستیار چا تیز شد.
حرف دیگهای زده نشد و ساعتی بعد ماشین توی پارکینگ برج ایستاد.
راننده درو برای بکهیون باز کرد و دستیار چا دنبالشون راه افتاد.وو دوهان با اشاره چشم ازش خداحافظی کرد و خودشون دوتا وارد آسانسور شدن.
بکهیون چهار دکمه اول پیراهنشو باز کرد.
خسته بود و نگاهش خالی.اسانسور توی طبقه دیگهای ایستاد.
دختر جوان بهشون نگاه کرد.
بکهیون با عضلات برهنه و پر تتوی سینهاش، دستهاش تو جیبش بود و دستهای از دم اسبی بلندش روی شونه افتاده بود.
مردی خطرناک تر پشت سرش ایستاده بود و نگاه آرومش ترس زیادیو به دلش انداخت.دستشو جلو دهنش گرفت و خودشو کنار کشید کمتر تو دید اون دونفر باشه.
در آسانسور بسته شد.
بکهیون چشمهاشو بست، بدنشو رها کرد و از پشت سنگینیشو به سینه دوهان تکیه داد.
گردنشو عقب برد و سرشو رو شونش رها کرد.نیم رخ بکهیون چسبیده بود به گردن و فک دوهان ولی همچنان در آرامش به، رو به رو خیره بود.
زمانی که نفسهاش عمیقتر و آرومتر شد، دست دوهان بالا اومد و دور شکمش حلقه شد.
رئیس داشت خوابش میبرد...
آسانسور تو طبقه درست نگه داشته شد. بکهیون چشمهاشو باز کرد و صاف ایستاد و رفت بیرون.
وو دوهان در رو باز کرد.
بکهیون اول وارد شد، زیاد طول نکشید تا سرمایش خونه تنظیم شه و بالاخره احساس راحتی کنه.وو دوهان کتش رو در آورد و آستین های پیراهنش رو بالا زد، وارد آشپزخونه شد و کمی بعد صدای دوش حمام رو شنید.
سفارشهای دوهان رسید، شیر کاکائو گرم شد و غذای سبکی توی قابلمه درحال آروم قل زدن بود که بالاخره اومد بیرون.
منظره بیرون آپارتمانش توکیو پر رنگ و لعاب رو نشون میداد، و آسمون سیاه و بدون ستاره.
با حوله روی مبل نشست و پاکت سیگار و فندکش رو گذاشت رو میز.
دود سیگار از بین لبهاش خارج شد و قطره های آب از موهای بلندش چکید.ماگ پر از شیرکاکائو روی میز قرارداده شد، بخار داغی ازش بالا میومد و بکهیون ترجیح میداد تا ولرم شدنش صبر کنه.
وو دوهان پشتش قرار گرفت.
به آرومی سرم ها و ترتیمنت هارو به موهای بلندش میزد و نرم ماساژ میداد.
سشوار رو روشن کرد و تار تارشو با دقت خشک کرد.
دسته موهای لطیف و گرم و خوشبو دو طرف صورتش ریخت.
YOU ARE READING
𝐎𝐚𝐬𝐢𝐬 𓃭
Fanfiction♱ 𝓒𝓸𝓾𝓹𝓵𝓮︲ 「𝐂𝐡𝐚𝐧𝐛𝐚𝐞𝐤 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐤𝐚𝐢 𝐬𝐞𝐤𝐚𝐢」 ♱ 𝓖𝓮𝓷𝓻𝓮 ︲ 「𝐒𝐦𝐮𝐭 𝐀𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞」 ⌝ چانیول نمیتونست از معشوقه زیباش دل بکنه، بکهیون باید تقاص پس میداد. ولی نمیدونست زورش به اون جگوار قدرتمند میرسید یا نه. بکهیون سام...