PART 10

1.1K 213 48
                                    

کریس مدام چشماشو بین مهمونا میچرخوند تا بتونه چانیول یا میندونگ‌و پیدا کنه ..

اون دوتا به طرز عجیبی غیبشون زده بود و این برای اون خوب نبود

میخواست تا اخرین لحظه اونا جلوی چشمش باشن تا بتونه درست نقشه اش و پیاده کنه ..

کل هفته رو روی مخ وزیر کارکرده بود تا بتونه به این مهمونی بیاد و الان نبودن اون دوتا داشت به نقشه هاش گند میزد ..

همینطور که به در ورودی نگاه میکرد و سرشو بی حواس برای افسر ژاپنی کنارش تکون میداد جام شرابش و سر کشید و کلافه به حرفای مضخرف اون مرد گوش داد ..

به نظرش دیگه زیادی داشت پرحرفی میکرد و کریس اینو دوست نداشت..ژاپنی ها با چینی ها رابطه خوبی نداشتن برای همین کریس درک نمیکرد مرد کنارش برای چی داره اینقدر باهاش صمیمانه برخورد میکنه..

اکثر فرمانده ها و افسرهایی که اونجا بودن سعی میکردن زیاد باهاش برخورد نداشته باشن یا حداقل برخورد کمی داشته باشن ولی این مرد مدام داشت کنار گوشش پرحرفی میکرد و تمرکزش و ازش میگرفت

_ حواستون به منه ارباب وو؟؟

کریس چشماشو چرخوند و به سختی نگاهشو از در ورودی گرفت و به اون مرد داد

_ مگه اجازه میدین که حواسم از شما پرت بشه جناب یوتو ..

یوتو که متوجه کنایه کریس شده بود خنده مصنوعی کرد و به چشمای کریس زل زد

_پرحرفی منو ببخشید دوست داشتم اطلاعاتم و دراختیارتون بزارم ..

کریس نگاهی از بالا به پایین به اون مرد انداخت و گفت

_ و چی باعث شده فکرکنین من نیازی به اطلاعات شما دارم؟؟

مرد خنده اشو خورد و حالا با اخم بهش نگاه میکرد  

_فکرمیکردم میتونیم باهم دوست باشیم ..

کریس خنده بلندی از حرف اون مرد کرد و همینطور که دستشو روی شونه های افتادش میذاشت گفت

_ من هیچ دوستی ندارم‌ افسر یوتو ..واسه همینه که تا الان سرپا موندم ..پس فکر دوستی با من و نکنید

بعد از دیدن چهره برافروخته مرد روبه روش خواست ازش فاصله بگیره و بره که با صداش دوباره به سمتش برگشت

_ میدونم که میخوای میندونگ و از سر راهت برداری ..

کریس نگاهی به چشمای عصبانی اون مرد کرد و ابروهاشو بالا انداخت

_ خب ؟ کیه که اینو ندونه؟

 با لحن مسخره ای گفت و منتظر به اون مرد چشم‌دوخت ..

یوتو با همون اخم به کریس نزدیکتر شد و با صدای ارومی که فقط خودشون دوتا بشنون گفت

_کمکت میکنم که از شرش خلاص شی ..

True heir 1 [Completed]Where stories live. Discover now