پسره اشغال هرزهههه ..
مینا برای بار هزارم جیغ کشید و تمام وسایل روی میزش و روی زمین ریخت و با عصبانیت نفس نفس زد ..
مینجی که گوشه دیگه اتاق روبه روی تمین نشسته بود و همینطور که اشکای روی صورتش و پاک میکرد پنبه اغشته به الکل و روی پیشونی زخمی تمین گذاشت
_باورم نمیشه پدر همچین کاری کرده ...
مینا که داشت کم کم اروم میگرفت با حرف مینجی انگار که دوباره اتیشش تند شده بود زیر لب هیستریک گفت
_ همش به خاطر اون اشغال و پسرشه ...
تمین که چشمش و به زور باز نگه داشته بود و از درد به خودش میپیچید دست مینجی رو از روی صورتش کنار زد و با حرص گفت
_میدونم باهاش چیکار کنم پسره دهاتی ...
مینا که حرفشو شنید با قدمای سریعی سمتش اومد و گفت
_حق نداری هیچکاری کنی فهمیدی؟؟ هیچ غلطی نمیکنی تمین یه بار گند زدی پس بشینسرجات ..
تمین با عصبانیت بلند شد و روبه روی مینا وایساد و با صدای بلندی گفت
_ اینشما بودین که با نقشتون گند زدین به همه چیز ..
مینا عصبی دستشو بلند کرد و محکم توی گوش تمین زد که باعث شد مینجی هینی بکشه و مادرش و عقب بزنه
_ چیکار میکنین..
مینا بدون توجه به مینجی که صورت تمین و که قرمز شده بود نگاه میکرد بلند گفت
_ دفعه اخرت باشه که صداتو برای من بلند میکنی ..از الان هربلایی که سر اون پسر بیاد از چشم ما میبینن و همه اینا تقصیر توعه احمقه که نتونستی کارشو تموم کنی..
تمین با چشمای قرمز شده و صورت خونی به مینا نگاهی انداخت و دست مینجی رو با شدت کنار زد و بدون حرفی با قدمای بلندی از اتاق بیرون زد
مینجی خواست دنبالش بره که با صدای مادرش متوقف شد
_ ولش کن بزار بره ..
مینجی که هنوز اشک میریخت با عصبانیت سمت مادرش برگشت و پر حرص گفت
_ تمین به خاطر شما اینطوری کتک خورده چطور میتونین اینجوری باهاش حرف بزنین؟؟ مگه اون چه اشتباهی کرده جز اینکه به حرف شما ...
قبل از اینکه حرفشو کامل بزنه مینا وسط حرفش پرید و بهش توپید
_ دختره احمققق ..الان وقت این حرفا نیست بفهم ..تمین برام ذره ای مهم نیست که داری اینجوری خودتو براش به در و دیوار میزنی ..
مینجی که به بالاترین حد خودش رسیده بود فریاد زد
_ پس چه کوفتی براتون مهمه.؟ چییی؟؟
YOU ARE READING
True heir 1 [Completed]
Fanfictionسال ۱۹۴۰ زمانی که ژاپنی ها کشور کره رو تسخیر کرده بودن بکهیون زندگی عادی با خانواده مهربون توی یه روستای کوچیک سرسبز نزدیک مرز ژاپن داره ..ولی چی میشه که با اومدن خانواده اشرافی پارک به اون روستا همه چیز بهم بریزه؟؟ زندگی روی وحشتناک و سختشو بهش نش...