PART 40

1.2K 285 123
                                    

با ترس از کابوسی که دیده بود چشماشو باز کرد و با نفس نفس سرجاش نشست
هنوز همون جای قبلی بود...کنار تخت و نشسته روی ملافه هایی که سهون براش پهن کرده بود
با ترس نگاهیی به اطراف انداخت و وقتی سهون و با چشمایی که از بی خوابی سرخ بودن دید اروم گرفت
ترس از تنها موندن چیزی بود که این روزا به سراغش میومد ولی شب قبل یه تفاوت داشت اونم اینکه سهون کنارش مونده بود..
_هیشش..چیزی نیست چند تا نفس عمیق بکش..
سهون با دیدن ترس توی چهره اش گفت و دستشو روی شونه لرزونش گذاشت
کل شب و کنارش بیدار مونده بود و مواظب بود که تب نکنه یا از ترس توی خواب عذاب بکشه ..
دستشو اروم از روی شونش پایین فرستاد و دور کمرش و گرفت و کمی بالا کشیدش
_کابوس دیدی چیزی نیست ..
لوهان همچنان نفس نفس میزد ولی با دستی که دورش پیچیده شد انگار یه لحظه قلبش اروم شد..
انگار دوباره سلول به سلول بدنش داشتن عشق به سهونو فریاد میزدن و حواسش و از اتفاقی که براش افتاده بود پرت میکردن‌‌..
دست سهون اروم روی پیشونیش بعد گردنش نشست و حین اینکه اخم کرده بود گفت
_ خوبه تب نداری..به شیومین گفتم برات داروهاتو اماده کنه وقتی اوردشون همشون و تا اخر باید بخوری ..
لوهان به ارومی سرشو بالا و پایین کرد و سوالی که تمام مدت ذهنش ودرگیر کرده بود پرسید
_د..دیشب کسی نیومد اینجا؟؟
_کی مثلا؟؟
سهون مشکوک پرسید تا شاید بتونه حرفی از زیر زبون لوهان بکشه ولی لوهان با سوالش سرشو پایین انداخت و انگار که چیزی نشنیده باشه با انگشتاش بازی کرد
قبل از اینکه سهون بتونه سوال بیشتری بپرسه در اتاق باز شد و برخلاف تصور سهون که منتظر شیومین بود کانگ داخل اتاق اومد و سهون واضح لرزیدن بدن لوهان و دید
_بهت یاد ندادن اول در بزنی؟؟
سهون عصبانی غرید و وقتی دست لوهان محکم گوشه لباسش و توی مشت گرفت به قیافه لوهان که به وضوح ترس و داخلش میشد دید نگاه کرد
تا همین چند دقیقه پیش این پسر اروم بود و حالا سهون میدید که چطور ترسیده
کانگ لبخند مصنوعی بهش زد یه قدم بهشون نزدیکتر شد همون زمان مشت لوهان دور لباس سهون محکم تر شد
_فقط خواستم ببینم ارباب چیزی نیاز دارن یا نه همین فکرنمیکردم هنوز اینجا باشین..بهتره شما برین استراحت کنین من مراقبشون هستم ..
لرزش بدن لوهان با این حرف شدیدتر شد و سهون یه تای ابروش و بالا انداخت و بلند شد و ایستاد
_کسی اینجا به تو نیازی نداره بهتره همین الان بری بیرون ..
کانگ دستشو عصبی به گوشه لبش کشید و دیگه نتونست خودشو کنترل کنه
_فکرکردی کی هستی که به من دستور میدی چیکار کنم؟؟
سهون پوزخندی به صورتش زد
_هرچی که باشم از ادمی مثل تو بالاترم اینو مطمعن باش..حالا خودت میری بیرون یا بگم به خاطر مزاحم شدن کارم بندازنت بیرون؟؟ کدومش؟؟
کانگ خواست حرف دیگه ای بزنه ولی جلوی خودشو گرفت و انگشت اشاره اش و سمتش گرفت
_ تقاص این رفتارتو پس میدی..
بعد از گفتن حرفش از اتاق خارج شد و در و تقریبا پشت سرش کوبید
سهون همینطور که ایستاده بود برگشت و به لوهان که بیشتر توی خودش جمع شده بود نگاه کرد
حدس هایی که میزد کم کم داشت براش رنگ واقعیت میگرفت و این رفتار لوهان نشون از این بود که تمام افکارش درسته ..
دستاشو توی جیباش فرو برد و همینطور از بالا به لوهان خیره شده بود و تمام رفتاراش و زیر نظر داشت
هنوز چند دقیقه از رفتن کانگ نمیگذشت که اینبار به در اتاق چند تقه خورد و اینبار این شیومین بود که با داروهای گیاهی توی دستش وارد اتاق میشد
_همه اون گیاها رو جوشوندم اینم نتیجه اش ببین خوبه ..
سهون بدون اینکه برگرده و به شیومین نگاه کنه کاسه ای که دستش بود و گرفت و کمی به بینیش نزدیک کرد و وقتی حس کرد بوش مثل همیشه اس سمت لوهان رفت و کنارش زانو زد و کاسه رو نزدیک لبای لوهان کرد
_بخورش برات خوبه ..
لوهان به سختی لباشو از هم باز کرد و وقتی یه قطره از اون مایع تلخ توی دهنش رفت صورتش و جمع کرد و کاسه رو از خودش دور کرد
_ تلخه..
سهون یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش انداخت و دوباره کاسه رو به دهنش نزدیک کرد
_ معلومه تلخه..داروعه انتظار داری چه طعمی باشه..یکم تحملش کن
با اینکه لوهان نمیخواست ولی وقتی سهون اینقدر مصمم کنارش بود و میخواست هرجوری شده اونو بخوره مجبور شد لباشو از هم فاصله بده و همه اون مایع تلخ و یه جا بخوره
سهون وقتی مطمعن شد که لوهان همشو تا ته خورده کاسه رو دست شیومین داد
_گفتی میخوای زخمای بکهیون و ببینی اگه میخوای الان برو من پیش لوهان میمونم ..
شیومین گفت و لوهان با شنیدنش سرشو پایین انداخت و توی دلش به خودش پوزخندی زد
الان سهون میرفت و دوباره تمام امید لوهان و ناامید میکرد..
دروغ چرا ..حتی توی این حالم امیدوار بود سهون اینکاررو از روی ترحم نکرده باشه ..
ولی حالا مطمعن میشد فقط یه بار اضافه بوده مثل دفعه های قبل و قبل ترش...
_خودت برو ..بهشم بگو حتما داروهاشو مرتب استفاده کنه اینجوری جای زخماش نمیمونه ..راستی دستشم یه نگاه کن ببین میتونه راحت تکونش بده یا نه..
سهون بعد از گفتن حرفش ملافه هارو بیشتر از قبل دور لوهان پیچید و با بیرون رفتن شیومین متوجه نگاهی که سراسر برق خوشحالی و امید لوهان بود نشد

True heir 1 [Completed]Where stories live. Discover now