part 3

148 20 0
                                    

بکهیون -خوب ته بستنی میخای یا تیرامیسو؟
-وات د فاک؟همین الان آب سیب خوردیم
با غیض سرشو برگردوند و هات چاکلت سفارش داد
بکهیون-بار آخره واسه تو گنددماغ خرج میکنم شک نکن
شونه هامو بالا انداختم و به میز اکیپی که از تو پارک با ما اومده بودن تو یه نگاه انداختم همون پسره که گیتار میزد از رو صندلیش بلند شد و رفت سمت میز پیشخوان تا سفارششو بگیره
اه اصلا به من چه( درکش کنین یکم درگیره😂)
بکهیون-اه دستم خون اومد
-چش شد؟
بکهیون -هیچی برم دستمال بگیرم
اونم رفت سمت میز پیشخوان بی حوصله سرمو گذاشتم رو میز که صدای جیغ بکهیون اومد قلبم محکم زد
رو دستش قهوه داغ ریخته بود و همون پسره مدام عذرخواهی میکرد
نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم و چند بارم نزدیک بود پخش زمین شم
-چیکار کردی؟!بکهیونننن؟
بگ-وایی مامان دستمم سوختت
دستشو گرفتم و بطری آب یخ کنار میزو روش خالی کردم
بک-جییییییییییییغ آروم تهههه
پسره-ببخشید من واقعا نمیخاستم این اتفاق بیوفته
-مگه چه اتفاقی افتاد؟زود باش
پسره-ایشون دستشونو دراز کردن تا دستمال بردارم منم تا سینی سفارشمو گرفتم یهو دستم لرزید و ریخت روی دستشون
-چی ریخت رو دستش؟قهوه به اون داغیو ریختی رو دستش؟
بک-میسوزه ته میسوزهههه
پسره-باور کنین اتفاقی شد من وضع مالیم خوب نیست اما مطمئن باشید هر چی...
-کافیه!باید ببریم نزدیک ترین بیمارستان زود باش
عین فنر از جاش بلند شد و با اکیپش خداحافظی کرد
پول سفارش نخوردمونو حساب کردم و بکهیون رو به خودم تکیه دادم
بک-زود باش یه کاری بکن دارم میمیرمم
-آروم باش عزیزم داریم میریم بیمارستان
سوار ماشین پسره شدیم و چند مین بعد رسیدیم
رفتیم داخل بیمارستان و بکهیونو رو بردیم پیش دکتر
دکتر با یه نگاه ریز بینانه عینکشو جابه جا کرد
دکتر-یه سوختگی سادست...گفتید قهوه ریخته رو دستش درسته؟
-بله
دکتر-یه پماد براش مینویسم تا خوب شدن دستش استفاده کنه
-خیلی ممنون
بک-آخ آقای دکتر اگه جاش موند من خودمو میکشم
دکتر-خیالت راحت سخت جون تر از این حرفایی
با شوخی های دکتر و بکهیون ناخودآگاه لبخند زدم خوب خیالم راحت شد
پمادشو از داروخونه گرفتم پسره تمام هزینه هاشو برامون حساب میکرد و من همچنان بهش چشم غره میرفتم ولی بکهیون انگار نه انگار دستشو کباب کرده
پسره-خوب اینم از پمادتون
بک-ممنون
پسره-بازم معذرت میخام
بک-اسمت چیه؟
پسره-من اسمم جیمینه پارک جیمین و شما؟
بک-من اسمم بکهیونه
نزاشتم معرفی کنه و خودم گفتم:
-منم تهیونگم
جیمین-خوشبختم
بک-ما هم
از جام بلند شدم کارا و جیمینم انگار که منتظر باشن بلند شدن
-خوب بهتره بریم دیگه
جیم-محاله بزارم گشنه برید میخام جبران کنم باید بیایید رستوران
-نهههه
بک-چی چیو نه تهیونگ من باید پوست دستم تقویت بشه
-وات د فاک!
بک-به این توجه نکنا از گشنگی دلم از حال رفته آقا دماغ خودشو بالا میگیره
با حرص از بی توجهیش پامو کوبوندم زمین و باهاشون همراه شدم
دو تا خیابون بالا تر رفتیم توی فست فود فروشی بی میل یه همبرگر سفارش دادم و بکهیون هم حسابی با سفارشاش از خجالت جیمین در اومد
بکهیون-خوب از خودت بگو؟!
جیم-اوممم من دانشجو ام ولی خوب واسه پرداخت شهریه دانشگاهها مجبورم کار کنم یه مادر دارم که خیلی مهربونه پدرم 5 سال پیش فوت کرد
بک-نگفتی کجا کار میکنی؟
جیم-تویه شرکت خیلی خیلی بزرگ من منشی یکی از بخشاشم
بک-خوبه خوب من و پسر عموم هم فعلا کاری نداریم من که ترم آخر دانشگاهم و ته هم خوب...
روش نمیشد بگه خانه دار بودم روش نمیشد بگه از شوهرش طلاق گرفته و برگشته خونه باباش
با بغض به همبرگر رو به روم خیره شدم
بک- ته؟چرا شروع نمیکنی رفتی یهو تو هپروت
با لبخند مصنوعی سرمو به نشونه چیزی نیست تکون دادم و شروع کردم به خوردن
بعد از تموم شدن غذا بکهیون مشغول خلال دندون کشیدن شد
-ممنون از شام امشب جیمینی
جیم-خواهش میکنم
- بکی من میرم یه کم تو پارک رو به رویی قدم بزنم تو برو پاساژ ماشینو بردار و برو خونه منم یکم که حالم عوض شد میرم خونه
بک-باشه مراقب خودت باش
از رو صندلی بلند شدم
جیم-اشکالی نداره منم همراهت بیام ته؟
از درخواست ناگهانیش جا خوردم اما واسه حفظ ظاهر یه لبخند مصنوعی زدم
-هوم البته!
ادامه دارد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به تهکوکم‌ میرسیم فقط صبر کنیدددد بیبیا

Vengeance Where stories live. Discover now