part 1

220 25 47
                                    

ساعت 15:38 بعد از ظهر :

چرخ ها روی لایه ی برفی که زمین رو پوشونده حرکت میکردن .

به سمت چپ پیچید و سرعتش رو زیاد کرد .

چند متر دیگه به سمت مقصدش رفت و از کنار تابلوی بزرگی گذشت : « سه کیلومتر تا نهر شمالی ( کریک شمالی قشنگ تره ) »

جونگ کوک با صدای بلند تابلو رو خوند و آه کشید .

پاش رو روی گاز گذاشت .

برای رسیدن به مقصدش عجله داشت .

رونت ( اسم یه پرنده با موهای مشکیه ، تقریبا مثل کلاغ . به افرادی که موهاشون مشکی هست هم میگن . اینجا منظور نویسنده خود کوکه ) با ترس به بیرون نگاه میکرد . درست از پشت پنجره ی ماشین .

درختای کاج قد کشیده بودن و به کت برفیشون افتخار میکردن .

اشعه ی خورشیدی به بخشی از زمین نفوذ بیشتری کرده بود و یک منطقه با درخشش جادویی به وجود اومده بود .

کل جاده با درختای سرو و کاج و همینطور صنوبر پوشیده شده بود .

این منظره واقعا بینظیر بود و باعث میشد پسر ، حس یه نوستالژی زمستونی رو داشته باشه .

حتی با اینکه برای باز کردن پنجره جون میداد و میخواست از هوای سرد نفس بکشه ، اینکار رو نکرد .

پنجره رو باز نکرد چون میدونست که یخ میزنه .

پس فقط به تصویر خیره کننده ی روبه روش خیره شد . از پشت شیشه ی پنجره .

داخل ماشین گرمش ، صدای موسیقی ملایمی پخش میشد که از سمت تلفنش بود .

سعی میکرد آروم باشه و خودشو جمع و جور کنه .

به هر حال ، اون تا چند روز قبل راجب اینکه چه چیزی توی کریک شمالی منتظرشه ، مطمئن نبود و الان ، مشتاق دونستن بود .

اولین باری بود که توی پیست اسکی حاضر میشد و حقیقتش ، هیچ چی نمیدونست .

داخل ساختمان اصلی ، میتونست صدای ضربان قلبش رو حس کنه .

ذهن جونگ کوک سخت کار میکرد ، صد ها سناریو رو کنار هم می‌چید و باعث میشد سرعت رانندگیش پایین بیاد .

این ماجراجویی جدید برای پسر ، ترسناک بود و حس میکرد که ممکنه ترسناک تر هم بشه .

ترسناک تر از هر کاری که تا به حال انجام داده بود .

بعد از سه ساعت رانندگی ، بالاخره تونست تابلوی کریک شمالی رو ببینه .

پارکینگ شلوغ بود و پسر ، مجبور شد چند دور توی پارکینگ دور بزنه تا یه جای خالی برای ماشینش گیر بیاره .

نفس عمیقی کشید و دستکش ها و کتش رو پوشید .

قبل از اینکه کامل از ماشین پیاده بشه ، هوای سرد بهش برخورد کرد و باعث شد بلرزه .

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora