part 13

20 5 9
                                    

ساعت 07:36 صبح :

یک ساعتی بود که بیدار شده بود ولی نمیتونست آروم بگیره .

قرار بود با جونگکوک برن بیرون و واکنش صادقانه ی تهیونگ ، ترس از آینده بود .

میدونست که جونگکوک واقعا به اسکی کردنش توجهی نمیکنه و سعی به تظاهر راجب خوب بودن توی اینکار می‌کنه .

ولی واقعا ، اسکی روی برف ، یکی از مهارت های جونگکوک نبود .

استعدادی نداشت و این ، یکی از سوژه های مورد علاقه ی تهیونگ بود .

به ساعت نگاه کرد .

به طرز ناعادلانه ای کند می‌گذشت ولی هنوز برای خوردن صبحونه نرفته بود .

باید به جونگکوک هم پیام میداد تا صبحونشون رو با هم بخورن ؟

نه ! .

اونا قرار بود بیشتر روزشون رو با هم بگذرونن .

کیف و گوشیش رو برداشت و رفت تا صبحونش رو سفارش بده .

داخل رستوران ، مینجی و سوآ یی رو دید که پشت میز نشسته بودند .

+ میتونم پیشتون بشینم ؟

نزدیک شد و پرسید .

- بیا بشین . ما هججم هنوز چیزی سفارش ندادیم .
سه نفرشون به منو نگاه میکردن که جیمین اومد تا سفارششون رو یادداشت کنه .

-امروز چی کاره این ؟ من که تمام روز شاگرد دارم .

سوآ در حالی که تکه ای نان رو دستش گرفته بود و روش کره میزد ، گفت .

+ من که قراره با جونگ کوک برم کوه .

تهیونگ امیدوار بود اون دو نفر زیاد شلوغش نکنن ولی میدونست که احتمالش خیلی کمه .

مینجی جیغ زد :

= تووووو؟

- جدی میگی ؟ شما دو تا با هم ؟

تهیونگ با عصبانیت خندید :

+ ما داریم با هم آشنا میشیم . بیاین به گذشته فکر نکنیم .

- اما شما دو تا همو دوست دارین ، درسته ؟

سوآ بین لقمه هاش پرسید .

+ اره ولی این همه ی چیزایی که برای یه رابطه لازمه نیست .

= تو همیشه همه چیزو تحلیل میکنی .

مینجی سرش رو تکون داد و جیمین با غذاشون رسید .

دو دختر مکالمه ی سریعی با او داشتند ، در حالی که تهیونگ به حرفهاشون فکر میکرد .

اون کسی بود که همیشه همه چیز رو تجزیه تحلیل میکرد و به همه چیز ، چند برابر چیزی که باید ، فکر میکرد .

میدونست که این یه عادت بده ولی بقیه ی صبحانه اش رو هم صرف فکر کردن به همه چیز کرد .

واقعا باید بزارم همه چیز هر جور که میتونه پیش بره ؟

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now