ساعت 09:48 صبح :
بعد از صرف صبحانه و لباس پوشیدن ، جونگ کوک ، حدود یک ساعت با والدینش تلفنی صحبت کرد . اونها اصرار داشتند که جونگکوک به خونه برگرده و یک سال با پدرش کار کنه که بتونه شهریه اش رو بپردازه .
همه چیز سخت به نظر میرسید و جونگکوک ، تمام تلاشش رو کرده بود تا بتونه اونها رو به خوبی رد کنه . همه چیز رو راجب استراحتگاه ها ، شیب ها و روزهای کاریش توی رستوران بهشون گفت ؛ همینطور در مورد یکی از دوستاش که بااستعداد بود ، اما چیزی راجب دوست داشتنش نگفت .
پدر و مادرش راجب گرایشش میدونستند و مشکلی باهاش نداشتند ، البته پدرش همیشه بهش گوشزد میکرد که برای پیدا کردن شریک ایندش ، باید به سه چیز دقت کنه . یک : مدرک دانشگاهی ، دو : بوی خوب و سه : رقصنده ی خوبی بودن .
تهیونگ تا الان ، فقط یکی رو داشت . ممکن بود رقاص خوبی باشه ؟ پسر رو در حال رقصیدن تصور کرد و خندید .
هنوز تا موقعی که مجبور باشه بره سر کار ، کلی وقت داشت . تصمیم گرفت اتاقش رو تمیز کنه و شاید هم برای پیاده روی بره بیرون ؟ با لباس های معمولی به سمت لابی میرفت که با هاندونگی که روی یکی از کاناپه ها نشسته بود ، روبه رو شد .
~ سلام !
+ هی سلام . کجا میری ؟
لبخندی زد و چون دستکش ها و گرمکنش رو پوشیده بود ازش پرسید .+ میخوام یکم قدم بزنم . تو چی ؟
~ قرار بود با نامجون برم خرید ولی خب ، تلفنش زنگ خورد و چون کسایی بودن که از اینجا حمایت مالی میکردن ، مجبور بود جواب بده .
+ پس ، نظرت چیه با هم بریم پیاده روی ؟
~ دوستش دارم .دختر دست هاشو رو دور بازوی جونگکوک حلقه کرد و لبخند زد . دو نفر راه افتادند . نسیم سرد باعث پشیمانی هاندونگ شد . چرا دستکش هاش رو نیاورده بود ؟ تصمیم گرفت دست هاشو توی جیب هایش نگه داره .
~ این یه رویداد مهمه . یه مسابقه ی خیریه است که همه میتونند توش شرکت کنن . ما هر سال این کارو میکنیم و استراحتگاه ، چند تا حامی مالی ثابت و قدیمی ، و چند تا هم جدید داره و اونا ، هزینه ها رو تامین میکنن . حتی توی تامین مالی اسکی باز ها هم دست داره . من اسکی میکنم و خب ، میشه گفت قوی ام . اسپانسرا میدونن که برنده میشم . روی من شرط بندی میکنن و اگه برنده شم ، اون پول رو به خیریه میدن .
+ این خیلی عالیه هاندونگ ! . شرط میبندم که تهیونگ هم هر سال شرکت میکنه .
جونگکوک با لبخند پنهانی گفت .~ هنوز خوب نشناختیش . اون هیچ وقت از این کار خوشش نیومده . هیچ وقت شرکت نمیکنه
+ اما چرا ؟ اون خیلی خوبه . میتونه به راحتی برنده بشه .
این چیزی نبود که توی ذهن پسر ، گنجونده بشه و خب ، از ذهنیت تهیونگ خبر نداشت .~ ممکنه . مسیولیت اینجا هر سال ازش میپرسم که چرا شرکت نمیکنه ولی خب ، چیزی نمیگه .
جونگکوک سرش رو تکون داد . این موضوع آزارش میداد .
YOU ARE READING
𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]
Randomوضعیت : در حال آپ .🤍✨ روز آپ : چهارشنبه ها .🤍✨ تهیونگ هنوز احساس خوبی راجب دوستی با جونگکوک نداشت ولی خیلی چیزا راجبش میدونست . چجوری میشه یکی انقدر به خودش صدمه بزنه ؟. درختای کاج قد کشیده بودن و به کت برفیشون افتخار میکردن .🤍✨ شروع : ۱۴۰۲/۱۱/۵...