part 9

30 8 17
                                    

ساعت 15:44 دقیقه :

تهیونگ وارد لابی شد ، اسکی هاش رو دستش گرفته بود و دستکش هاش رو از مچ دستش آویزون کرده بود .

ماسک اسکیش رو هم روی پیشونیش تنظیم کرده بود .

درهای آسانسور باز شدن و جونگ کوک و گاهیونی ( گهیون ؟ ) که لباس های معمولی پوشیده بودن دیده شدن .

~ هی تهیونگ

دختر خندید و دست تکون داد .

تهیونگ سلام کرد و اسکی هاش رو گذاشت کنارش .

+ ظاهراً خوب اسکی میکنی .

طعنه زد .

- باورش سخته ؟

+ آره . علاوه بر این ، مگه تو دنبال راهی نیستی که منو تحت تاثیر قرار بدی ؟

جونگ کوک پوزخند زد و گهیون هم قهقهه زد .

تهیونگ نفس عمیقی کشید و به سمت آسانسور رفت .

چرا جونگکوک اینجوری بود ؟

تهیونگ میدونست که همیشه در مقابل اذیت شدن حساب بوده و علاقه نداشته که کسی اذیتش کنه ولی خب راهی که پسر برای دوست شدن باهاش انتخاب کرده بود دقیقا همین بود .

چیزی که اذیتش میکرد .

در رو باز کرد و وسایلش رو گذاشت و تصمیم گرفت دوش بگیره .

بعد از اتمام کارش ، خودش رو روی تخت رهات کرد و چشماش رو بست .

خودش رو روی شگفت انگیز ترین شیب کوه ها تصور میکرد .

از بین درختا و صخره ها حرکت میکرد و حواسش بود که به موانع نخوره تا موقعی که مسیرش تموم بشه .

حس غرور و ترشح ادرنالین تمام تنش رو در برگرفته بود .

بلند شد و با صدای در ، خیلی یهویی از خوابی که نسبتا کوتاه بود بلند شد و رفت تا در رو باز کنه .

مینجی بود .

مینجی به سمت تخت رفته بود و قبل اینکه تهیونک متوجه بشه نشسته بود ‌.

پسر به سمتش برگشت و پرسید :

- چه خبر ؟ اینجا چیکار می‌کنی ؟

+ قبل از اینکه برم سر کار یکم وقت آزاد دارم . گفتم بیام اینجا

- آها . ساعت چنده ؟

+ ۴ و نیم

تهیونگ بلند شد .

- لعنتی باید آماده بشم

شیفت داشت و دنبال لباس کارش میگشت .

تی شرتش رو در آورد و پیرهنش رو پوشید و دکمه های رو بست که صدای مینجی رو شنید .

+ چرا با جونگ کوک اینجوری رفتار میکنی ؟

چشماش گرد شدن .

- منظورت چیه ؟

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now