ساعت 15:44 دقیقه :
تهیونگ وارد لابی شد ، اسکی هاش رو دستش گرفته بود و دستکش هاش رو از مچ دستش آویزون کرده بود .
ماسک اسکیش رو هم روی پیشونیش تنظیم کرده بود .
درهای آسانسور باز شدن و جونگ کوک و گاهیونی ( گهیون ؟ ) که لباس های معمولی پوشیده بودن دیده شدن .
~ هی تهیونگ
دختر خندید و دست تکون داد .
تهیونگ سلام کرد و اسکی هاش رو گذاشت کنارش .
+ ظاهراً خوب اسکی میکنی .
طعنه زد .
- باورش سخته ؟
+ آره . علاوه بر این ، مگه تو دنبال راهی نیستی که منو تحت تاثیر قرار بدی ؟
جونگ کوک پوزخند زد و گهیون هم قهقهه زد .
تهیونگ نفس عمیقی کشید و به سمت آسانسور رفت .
چرا جونگکوک اینجوری بود ؟
تهیونگ میدونست که همیشه در مقابل اذیت شدن حساب بوده و علاقه نداشته که کسی اذیتش کنه ولی خب راهی که پسر برای دوست شدن باهاش انتخاب کرده بود دقیقا همین بود .
چیزی که اذیتش میکرد .
در رو باز کرد و وسایلش رو گذاشت و تصمیم گرفت دوش بگیره .
بعد از اتمام کارش ، خودش رو روی تخت رهات کرد و چشماش رو بست .
خودش رو روی شگفت انگیز ترین شیب کوه ها تصور میکرد .
از بین درختا و صخره ها حرکت میکرد و حواسش بود که به موانع نخوره تا موقعی که مسیرش تموم بشه .
حس غرور و ترشح ادرنالین تمام تنش رو در برگرفته بود .
بلند شد و با صدای در ، خیلی یهویی از خوابی که نسبتا کوتاه بود بلند شد و رفت تا در رو باز کنه .
مینجی بود .
مینجی به سمت تخت رفته بود و قبل اینکه تهیونک متوجه بشه نشسته بود .
پسر به سمتش برگشت و پرسید :
- چه خبر ؟ اینجا چیکار میکنی ؟
+ قبل از اینکه برم سر کار یکم وقت آزاد دارم . گفتم بیام اینجا
- آها . ساعت چنده ؟
+ ۴ و نیم
تهیونگ بلند شد .
- لعنتی باید آماده بشم
شیفت داشت و دنبال لباس کارش میگشت .
تی شرتش رو در آورد و پیرهنش رو پوشید و دکمه های رو بست که صدای مینجی رو شنید .
+ چرا با جونگ کوک اینجوری رفتار میکنی ؟
چشماش گرد شدن .
- منظورت چیه ؟
YOU ARE READING
𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]
Randomوضعیت : در حال آپ .🤍✨ روز آپ : چهارشنبه ها .🤍✨ تهیونگ هنوز احساس خوبی راجب دوستی با جونگکوک نداشت ولی خیلی چیزا راجبش میدونست . چجوری میشه یکی انقدر به خودش صدمه بزنه ؟. درختای کاج قد کشیده بودن و به کت برفیشون افتخار میکردن .🤍✨ شروع : ۱۴۰۲/۱۱/۵...