part 10

33 8 26
                                    

ساعت 04:05 بعد از ظهر :

تهیونگ به گوشیش نگاه کرد .

میدونست هنوز وقت هست .

چیزی حدود سی دقیقه تا زمان قرارش با کوک وقت داشت .

البته که ایستاده بود و کاری نمی‌کرد .

تصمیم گرفت بلند شده و زود تر حاضر بشه .

اینجوری میتونست تایم بیشتری رو برای حاضر شدن وقت بزاره .

لباس بژ رنگی به همراه یقه اسکی ای که کمی تیره تر بود ، پوشید .

دستکش ها و کت بلندش رو برداشت و قبل از خروج از اتاق ، کلید اتاق ، سوییچ ماشینش ، کیف پول و تمام چیزایی که ممکن بود جاشون بزاره رو چک کرد .

موقعی که به طبقه ی پایین رسید ، نامجون رو دید و دست تکون داد ، البته دنبال خواهرش میگشت ، برای همین لابی هتل رو هم چک کرد و اون زن لاغر مو خاکستری رو اونجا دید .

پشت میز پذیرش ایستاد و سعی کرد خواهرش رو با یهویی اومدن نترسونه .

زن به سمتش برگشت .

~ سلام ته .

لبخند گرمی به برادرش زد .

+ هی ، سلام . فقط اومدم بهت بگم دارم میرم بیرون و احتمالا شب برنمی‌گردم .

~ باشه به بقیه میگم .

+ ممنون .

قبل از اینکه بره ، لبخند زد و چند باری با انگشتاش روی میز ریتمی رو تکرار کرد .

~ صبر کن . نگفتی کجا میری ؟ هیچوقت شنبه شبای رستورانو از دست نمی‌دادی . همه هستن .

+ آره می‌دونم . می‌خوام با جونگ کوک برم دهکده رو ببینم . قرار بود چند تا جا رو بهش نشون بدم .

~ آها . خوش بگذره بهتون .

چشمک زد و تهیونگ دیگه نتونست نخونده ، خندید و رفت .

به ساعتش نگاه کرد و دید نزدیکای ۴ و نیمه . به احتمال زیاد تا چند دقیقه بعد ، پسر هم می‌رسید .

روز آفتابی ای بود ولی هوا ، مثل همیشه سرد بود .

خانواده ها با هیجان یا خوشحالی رد میشدم و بهش لبخند میزدن .

چند تا پسر رو دید که با اسنوبرد هاشون ، بازی میکردن و دخترایی که نسبتا زیبا بودن ، مدلهای خاص و جدیدی از لباسهای اسکی پوشیده بودن .

چشمش به رونت افتاد .

داشت میومد .

دست تکون داد .

مثل بقیه ی موقع هابی که کسی رو از دور میدید .

سوار ماشین شدن و تهیونگ ماشین رو روشن کرد .

به محض روشن شدن ماشین ، آهنگی که آخرین بار توش ماشین گوشش کرده بود ، با صدای بلندی پخش شد .

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now