part 6

50 10 35
                                    

ساعت 14:20 بعد از ظهر :

رونت ناهارش رو یک ساعت قبل تموم کردن بود و الان ، توی اتاقش ، کنار پنجره ، مشغول کتاب خوندن بود .

البته یه بار هم غذاش هضم شده بود ( مجبور نبودم تایپش کنم 😂😔💔) و کمی هم استراحت کرده بود .

بعد از خوندن کتابش ، تصمیم گرفت بره گردش ، البته دفعه ی قبل با ماشین توی روستا چرخی زده بود ‌، اما مطمین بود که چیزهایی بیشتری هم برای دیدن هستن .

سویشرتش رو پوشید و به کلیدش چنگ زد و بعد از خروج از اتاقش ، سوار آسانسور شد .

البته قبل از اینکه درها کامل بسته بشه ، دست کسی جلوی در قرار گرفت و درها بسته نشدن .

+ سلام تهیونگ

جونگ کوک با دیدن تهیونگ گفت و لبخند زد .

- سلام جونگ کوک ، متاسفم بابت اینکه یهویی اومدم

+ بیخیالش . کجا میری ؟ سر شیفتت ؟

- نه بابا . امروز بیکارم . می‌خوام چیزی رو برای کسی ببرم .

گلوش رو صاف کرد و به زمین نگاه کرد .

+ اوه ، من می‌خوام یکم تفریح کنم . اشکالی داره با هم بریم ؟

بدون هیچ انگیزه ای گفت ، اما میترسید پسر بزرگتر ردش کنه .

- اوهوم ، میتونم با ماشین بریم و بعد ماشینم رو یه جا بزارم و پیاده بریم .

تهیونگ پیشنهاد داد و جونگ کوک لبخند زد .

+ آره ، عالی میشه

بانی خندید و یک جعبه رو از دست تهیونگ گرفت .

پیاده شدن .

مینجی به همراه جیمین از کنارشون گذشت و دو پسر با عجله دست تکون دادن .

جونگ کوک به همراه تهیونگ به سمت یک میتسوبیشی اوتلندر سفید رنگ رفتن و سوار شدن .

همونجور که میپرسید کمربندش رو بست :

+ خب ، دوستت کیه ؟

- هوسوک . اینجا مربی اسکیه .

+ این عالیه ولی خب ، چی لازم داره ؟

- میخواد یه گروه از بچه ها رو ببره توی کوه و خب تا برگردم تاریک میشن . مثل اینکه چراغش خراب شده . می‌خوام کسی خودم ور براش ببرم .

ماشین رو روشن کرد و حرکت کردن .

+ چه باحال . اینجا شبم اسکی میکنن ؟

تحت تاثیر قرار گرفته بود .

- بعضی وقتا . هوسوک به جشن و دورهمی ها و سفرای شبانه علاقه داره و ما رو هم می‌بره

+ ما ؟

- بچه های رستوران و استراحتگاه ، بعضی اوقات هم شاگرداشو می‌بره .

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now