part 16

24 7 10
                                    

ساعت 12:47 بعد از ظهر :

جونگکوک به ساعت خیره شده بود و به این فکر میکرد که شیفت تهیونگ ، پانزده دقیقه ی دیگه تموم میشه .

با هم قرار نداشتن ولی چیزی بود که جونگکوک باید به تهیونگ می‌گفت .

پسر روی مبل نشسته بود و کتابی که چند هفته ی قبل شروع کرده بود رو میخوند و گهگاهی از پنجره ای که جلوش بود ، بیرون رو نگاه میکرد یا از لیوان کومبوچاش لذت میبرد .

به طرز باور نکردنی ای خوشحال بود .

توی یک استراحتگاه زیبا که توسط برق احاطه شده بود زندگی میکرد و با همه خوب کنار اومده بود .

علاوه بر تمام این ها ، داشت با تهیونگ هم به جایی می‌رسید .

با وجود اینکه فقط دو ماه از پا گذاشتنش به اینجا می‌گذشت ، احساس میکرد همیشه اینجا بوده .

کتابش رو بست و کنارش گذاشت .

نوشیدنیش رو تموم کرد و قبل از اینکه کت و تلفنش رو برداره ، لیوانش رو توی سینک گذاشت .

از اتاقش خارج شد و قبل از اینکه وارد رستوران بشه ، پیامی فرستاد .

+ جونگکوک ، اینجا چیکار می‌کنی ؟

تهیونگ به سمتش رفت و بدون هیچ هشداری بوسیدش .

لبخند زده بود و جونگکوک ، از اینکه نمیتونست سرخ نشه خجالت زده بود .

+ خجالت نکش . طبیعیه . چرا اینجایی ؟

- پیام دادم جوابم رو ندادی .

گفتم شیفتت تموم میشه ، بیام .

+ بیا بریم بشینیم و چیزی بخوریم .

نفس عمیقی کشید و به میزی اشاره کرد .

جونگکوک نشست و با جون ، بارتندری که دو ماه قبل ، بهش گفته بود باید چیکار کنه صحبت کرد .

به این فکر میکرد که چطور ، در این مدت کم ، تونسته بود ارتباط خوبی با بقیه بگیره و الان ، میفهمید چرا تهیونگ هیچ وقت از اونجا نرفته .

جونگکوک بعد از اولین قراری که گذاشته بودن ، وقت زیادی رو صرف فکر کردن به چیزی که تهیونگ گفته بود کرده بود .

اون واقعا به ماندن در استراحتگاه فکر می‌کنه ؟ می‌تونه تهیونگ رو ترک کنه ؟ احتمالا ...

اون دو نفر مدت زیادی نبود که همدیگه رو میشناختن ، پس چرا روی این سوال وسواس داشت ؟ اینده باید براش مهم تر از یه پسر باشه .
مگه نه ؟

+ آماده ای ؟

تهیونگ کنارش ایستاده بود و کتش رو روی بازوهای جمع شده اش ، آویزان بود .

- بریم .

جونگکوک نوشیدنیش رو تموم کرد و قبل از رفتن با تهیونگ ، به جون لبخند زد .

𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡 𝐜𝐫𝐞𝐞𝐤 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now