- الههی مقدس کمکمون کن!
- اون نمیتونه اهریمن باشه..
- اهریمن کریه مرده..
- چطور همچین مصیبتی نصیبمون شد؟
- ...صدای واضح فریادهای مردم و جیغهایی که از روی وحشت کشیده میشد باعث شد سر تهیونگ به دوران بیفته.
سرگیجهی شدیدی که بهش دست داد سبب شد دستش رو به سرش بگیره و نالهی آرومی کنه.
" داره چه اتفاقی میفته؟"
ضربان قلبش تند شده بود. تو گلوش میتپید!؟
مردم هراسون فرار میکردن؛ اما نمیتونستن از محدودهی مشخصی فراتر برن؛ چون نیروی عجیبی مثل سد مانع میشد.
- اینجا چهخبره؟
- ما میمیریم...
- الههی مقدس نجاتمون بده..
- الههی من...
- الههی عزیز، شیطان رو از ما دور کن..
- الهه...کمکم فریادهای از سر ترس به زمزمههای التماس مانندی تبدیل شد که رنگ نگرانی به خاکستری چشمهای تهیونگ پاشید.
اونها ترسیده بودن. چهطور باید بهشون میگفت زمردش ترسناک نیست؟
اون فقط دلشکسته بود از اینکه سالروز زجر کشیدنش رو جشن گرفتین و شادی میکنین.
حق اعتراض داشت مگه نه؟اربابش محقترین فرد برای اعتراض بود و شاید همین باعث شده بود سکوت کنه.
این حضور و فریاد میتونست اربابش رو آروم و سرمای روحش رو دور کنه؟
امیدوار بود!مردم روی زمین زانو زده و با چسبوندن کف دستشون به قلب تپندهی ترسیدهشون سعی داشتن با الههی مقدس، خالقشون، ارتباط بگیرن تا اونها رو مثل هزار سال قبل از شر مصیبتی که گریبان گیرشون شده بود رها کنه؛ چون به این باور بودن که قلب، دریچهی ارتباط با خالقشونه.
چیزی که جونگکوک از اون بیبهره بود..
شاید هم به اجبار بیبهره شده بود.
اجباری که درد داشت و حال برای نشون دادن درد این اجبار برگشته بود.البته به کمک هدیهی کوچیکی که الههی عزیزِ اون احمقها براش تدارک دیده بود.
تجلی زیبایی که به اون تعلق داشت.
روح جوان جنگل...نیشخندی زد و همونطور که گوش سپرده بود به صدای ملتمس مردم که از الههی مقدس درخواست کمک میکردن و به خاطر سدی از انرژی که ساخته بود، نمیتونستن فرار کنن، به نرمی فاصلهش رو با تهیونگ کم کرد و درست پشت سرش فرود اومد.
تهیونگ با چشم حرکاتش رو دنبال میکرد، گویی که نخ نگاهش به اون متصل شده و قصد جدا شدن نداشت.
جونگکوک پا روی زمين گذاشت و قبل از اینکه تهیونگ بتونه به طرفش برگرده پشت تنش جا گرفت و دستش رو از دو طرفش رد کرد.- تکون نخور روح جوان!
تهیونگ مجذوب صدای زیبای اربابش، مطیعانه سکوت کرد و به حرکت انگشتهای جونگکوک، روی گره شنل خیره شد.
ESTÁS LEYENDO
soul prison | زندان روح
Romanceخلاصه: تهیونگ فقط یه روح بیگناه بود که اتفاقی دشمن هزارسالهی ارواح رو از زندان نجات داد؛ ولی این واقعا یه اتفاق بود؟ کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی:نامجین، یونمین ژانر: انگست، عاشقانه، اسمات، دارک، رازآلود، فانتزی، امپرگ نویسنده: نیاز