نامجون خطاب به جیهوپ که نگران به وضعیت جیمین نگاه میکرد اطمینان داد:
- جلوتر از ما برو. من حواسم به جیمین هست.باید به هر نحوی که شده اون پسر عجیب رو امن نگه میداشت تا از فاجعههای احتمالی که حتی نمیخواست بهشون فکر کنه، دور بمونن.
ا
صلا چرا به سلاح کشتار نیاز بود؟
و چرا اون جادوگر جیمین رو انتخاب کرده بود؟
در خاص بودنش شکی نبود؛ اما چه چیزی اون رو خاص کرده بود؟
خون سیاهش؟
انرژی سنگین و قوی که ارواح جنگل رو فرا خونده بود؟
یا شنوایی قوی که قادر به شنیدن صدای فریادی که از زیر قصر ميومد، بود؟
شاید هم دلیل خاص بودنش، چیزی جز اینها بود.
دلیلی که باید کشفش میکردن.با رسیدن به زمین سنگی و نسبتا نمور زیر قصر، تونستن صدای فریادی که حالا بلند؛ اما چندان واضح نبود بشنون.
جین کف دستش رو به حالت گارد بالا گرفت و گلولهای از انرژی درست کرد:
- عزیزم مراقب باش.از صدای نرم؛ اما هشدارگونهی جین لبخند محوی زد و با سپردن جیمین به دستهای جیهوپ، کار جفتش رو تکرار کرد.
نمیدونستن چی در انتظارشونه و سلاحی هم با خودشون همراه نداشتن تا اگه درگیری پیش اومد ازش استفاده کنن، پس بهترین راه، استفاده از نیروهای جادویی درونشون بود.
- پشت بچهها بمون!گفت و جین رو با احتیاط به پشت سرش هدایت کرد و جاش رو گرفت.
ترجیح میداد خودش جلوتر از همه حرکت کنه، تا اگه خطری بود بلافاصله رفعش کنه و از جهتی، آسیبی متوجه جفت زیباش نشه.
لبخندی محو روی لبهای جین نشست و بیهیچ حرفی، پشت سر اونها به راه افتاد تا منبع این فریاد اسرار آمیز که هر لحظه واضحتر میشد پیدا کنه، درحالی که با دقت مواظب اطرافش بود.صدای چکیدن قطرات آب از منبع ناشناس باعث میشد به این فکر کنه که اونها زیر آبراهِ اصلی قصر قرار دارن.
شاید به همین دلیل بود که نمیتونستن صدای فریاد رو بشنون. هیاهوی آب، صدای فریاد رو خاموش میکرد.
همونطور که فکر میکرد، دلیل اینکه مینجه متوجه صدای فریاد میشد، وجود شنوایی خاص و عجیبش بود، نه حضور منبع صدا، زیر اتاقش.
به نظر میرسید این بخش از قصر، متروکه و بیکاربرده.البته ظاهرا جادوگر آگوست ازش استفاده میکرد و قطعا پدرش هم در جریان این فاجعه بود.
باید چیکار میکرد؟
با پدری که احمقانه کارها رو به دست چنین آدم خطرناکی پسرده بود چهطور مدارا میکرد؟
حتی لحظهای به این فکر نکرده بود که اگه جادوگر بهش خیانت کنه ممکنه چه اتفاقی بیفته؟ چه بلاهایی میتونه سرشون بیاره و چه فاجعهای ممکنه رخ بده؟نگاه به قامت جیمین که لنگزنان راه میرفت داد.
برای کنترل اون بچه، همه چیز رو در اختیار آگوست داده بود؛ مگه اون کی بود؟
یعنی چه ویژگی خاصی داشت که برای اون عمل وحشیانه، سلاح کشتار شدن، انتخاب شده بود؟
فکر به اینکه چه بلاهایی به سرش آوردن باعث شد جریان شدیدی از انرژی، بدنش رو به لرزه بندازه. دندون روی هم فشرد و دست مشت کرد.
ESTÁS LEYENDO
soul prison | زندان روح
Romanceخلاصه: تهیونگ فقط یه روح بیگناه بود که اتفاقی دشمن هزارسالهی ارواح رو از زندان نجات داد؛ ولی این واقعا یه اتفاق بود؟ کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی:نامجین، یونمین ژانر: انگست، عاشقانه، اسمات، دارک، رازآلود، فانتزی، امپرگ نویسنده: نیاز