part 9

180 34 9
                                    

چانگبین: جانممممممم؟
چان: چی شده؟
چانگبین:این دیگه کدوم خریهههههه؟
هیونجین: مثل آدم میگی چی شده یا نه؟
چانگبین: یکی مارو تهدید کرده الان ایمیل رو باز کردم دیدم... مینهو کجاست؟
مینهو:اینجام.
چانگبین: یکی تهدیدمون کرده.
مینهو: چرت نگو.
چانگبین:بیا اینجا و خودت ببین.
مینهو به سمت چانگبین اومد و با دیدن خوندن تهدید گفت: اوهاااا این دیگه کدوم خریه؟
چانگبین: اسم ایمیلش سایه وحشی هست.
مینهو:سایه وحشی دیگه کدوم خریه؟
چانگبین:نمیدونم وایسا الان هک کنم میفهمم.
انگشتاش رو نرمش داد و توی لپ تاب رفت و مشغول شد.
...............................
رز: با ایمیل خودت پیام دادی؟
وویونگ  :دیوونم مگه باند رو لو بدم؟ عمرا.
رز: پس با حساب کی پیام دادی؟
وویونگ: یه حساب فیک که حتی هکش کنن نمیتونن چیزی پیدا کنن.
رز: پسر تو واقعا خیلی باهوشی.
وویونگ:ناسلامتی هکر این باندم ها.
رز روی میز نشست و گفت: جکسون واسه چی ۱۲ سال صبر کرد که بعد بیاد انتقام بگیرا؟
وویونگ: چون اون موقه باندش قوی نبود.
رز: بعضی وقتا حس میکنم جکسون اشتباه کرده مرین رو نجات داده ای کاش میزاشت می‌میرد.
وویونگ:اون دختر کلیده انجل جان، و وقتی جکسون ازش استفاده کرد یا میکشتش یا عین اشغال پرتش میکنه اونور.
...........................
مینهو: چیزی پیدا نکردی؟
چانگبین:متاسفانه نه.
مینهو: حتما دختر روباه یه ربطی به این مسئله داره... اون گفت یه نفر ازم کینه داره و میاد انتقام میگیره ولی کی؟
چان: گاریون رو کشتیم، مامان هیونسوک رو کشتیم، چارمین رو هم کشتیم دیگه کی موند؟
هیونجین: چرین؟
مینهو: چرین که مرده.
هیونجین: ولی اگه نمرده باشه چی؟
چان: چرند نگو.
چانگبین:نکنه دختر روباه همون چرین باشههه؟
مینهو: نه نیست، چرین کمی چاق تر هست ولی اون دختر روباه عین باربی هاست و رنگ موهای چرین و مدل موهای‌چرین با اون فرق میکنه و اینکه با قول چان،چرین مرده.
چانگبین: یه پیام دیگه هم داریم مینهو.
مینهو:بازش کن.
ایمیل رو باز کرد و مینهو با خوندن پیام و با دیدن اسم های آشنا مرد شطرنجی و ملکه چشماش گرد شدن.
چان: چیزی شده مینهو؟اینا کی هستن؟
مینهو: مرد شطرنجی... کوئین... بهشون بگو قبول میکنم ببینمشون.
چانگبین:دشمن باشن چی؟
مینهو:نیستن زود باش.
..........................
جکسون: اینقدر جیغ نزن.
چرین: تو کی هستی؟
جکسون سیگارش رو روشن کرد و گفت: بزار تعریف کنم که چجوری نجات دادم.
Flash back:
زمانی گاریون زنده بود و صاحب عمارت مینهو شده بود جلوی در پشتی عمار مینهو بود و مطمئن نبود که واقعا باید با گاریون شریک شه یا نه؟ هنوز درحال فکر بود که یه نفر از بادیگاردهاش اومدن و گفتن: قربان باید برین.
جکسون: چرا مگه؟
" لی مینهو...اون زندستتتت.
جکسون:چی؟
"اون زندستتت الان وارد عمارت شد و لی مینهو زندست نمرده"
جکسون به فکر‌فرو رفت و بعد پوزخندی زد و پیاده شد و یواشکی داخل رفت و بین گیاه ها و درخت قائم شد و نظاره همه چیز شد و یهو با صدا شکستن چیزی سرش رو بالا گرفت و با دیدن دختری که افتاد پایین بهش خیره شد.
جکسون: این... چرین نیست؟
"چرا خودشه اتفاقا"
جکسون خم شد و با دیدن پسر مو قهوه ای روشن چشماش رو تیز کرد وگفت: اون کیه؟
" معشوقه آقای لی هستن... هان جیسونگ"
جکسون: هان... جیسونگ... .فتی معشوقه؟
"بله".
جکسون پوزخندی زد و گفت: پس به این زودیا ویکتوریا رو فراموش کردی و رفتی عاشق یکی دیگه شدی لی مینهو... واقعا تونستی ویکتوریا رو فراموش کنی؟ واقعااا.
بعد از اینکه نظاره گر همه چیز شد و با دیدن بنزینی که دارن دوروبر عمارت میرین روبه بادیگارد گفت: اون دختره چرین رو واسم بیار زودش باش.
"اما قربان"
جکسون: خودم میرم.
از بین درختا جدا شد و زود پیش چرین رفت و بعد از اینکه نبضش رو گرفت فهمید زنده هست زود براید استايل بغلش کرد و به سمت ماشینش رفت و دختره رو سوار ماشین کرد‌.
جکسون: برو عمارت زود باش.
دست چرین رو گرفت و گفت: تو باید زنده بمونی چرین... باید زنده بمونی و بهم تو نابودی اون عوضی کمکم کنی.
End of Flash back.
جکسون: بعدش آوردم عمارت خودم و کلی دکتر واست آوردم تا زندت نگه دارن و وقتی فهمیدن که کم کم خوب میشی تصمیم گرفتم تورو هی بیهوش کنم و اونطوری نگه دارمت.
چرین: ای کاش نجاتم نمیدادی.
جکسون: نمیخوای انتقام بگیری؟
چرین: انتقام گرفتم که به این روز افتادم.
جکسون خندید و سیگارش رو خاموش کرد و گفت: ولی تو میتونی بیای تو باند من و حرفه ای تر شی... من میخوام همون سی ال که تو باند مینهو کار میکرد همون دختر بیاد تو باند من.
چرین: سی ال خیلی وقته مرده.
جکسون: نمرده... من هرجور شده زندش میکنم بهتره حالا کمی بخوابی‌
و بعد از زدن آمپول بیهوشی توی گردن دخترک از گردنش بیرون آورد و به دختری که چشماش یواش یواش بسته میشد نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد کاملا بیهوش شده بیرون رفت.
‌‌‌...........................
جیسونگ: کجا میری؟
مینهو: به دیدن دوست های قدیمیم.
جیسونگ:کین؟
مینهو: میبینیشون به زودی وای الان نه.
جیسونگ پاشد و مینهو رو از پشت بغل کرد و گفت: تازگیا چرا داری سرد رفتار میکنی باهام؟ چیکار کردم من؟
مینهو کمی عذاب وجدان گرفت و دستای جیسونگ رو گرفت و گفت: ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم.
جیسونگ:ولی میکنی... قلبم رو داری ناراحت میکنی.
مینهو سمت جیسونگ برگشت دو گفت: متاسفم.
جیسونگ: هربارم هم معذرت خواهی میکنی... من میبخشمت ولی تو هربار داری این کارهات رو تکرار میکنی و ببشتر من رو ناراحت میکنی.
مینهو صورت جیسونگ رو گرفت و گفت: ببخشید این چند وقته اعصابم بدجوری خرابه واقعا متاسفم.
جیسونگ دستای مینهو رو گرفت و گفت: معذرت نخواه... من بیشتر از چیزی که فکر میکنی دوستت دارم ولی تو هربار همون اداهات رو تکرار میکنی و نمیفهمی من چقدر ناراحتم برای مثال دیروز وقتی تصادف کردم فکرم مشغول تو بود که متوجه ماشین نشدم.
مینهو: بخاطر من؟
جیسونگ:آره وقتی بهت گفتم زیاد عصبانی نشو بدون اینکه نگاهم کنی و حرف بزنی پاشدی و رفتی.
مینهو: جیسونگ لطفا درک کن.
جیسونگ: من میکنم ولی تو نمیکنی خودت رو بزار جای من اگه من این رفتارهات رو به خودت تکرار کنم ناراحت میشی یا نه؟
مینهو: حق داری‌
جیسونگ: دیگه تکرارش نکن یاشه؟
مینهو خندید و گفت: باشه.
از پیشونی جیسونگ بوسید و گفت: به زودی برمیگردم.
جیسونگ:باشه مراقب خودت باش.
.......................
با دیدن ماشین میهو هردو بهم نگاه کردن و از جاشون پاشدن و منتظر مینهو شدن، مینهو از پله های بالا اومد و وارد عمارت شد و مستقیم پیش مردشطرنجی و کوئین رفت.
کویین: مشتاق دیدار مینهو.
مینهو: سلام ملکه جنی و سلام سام مردشطرنجی قوی.
جنی: نمیدونم آخرین بار کی دیدمت یادم نیست ولی الان که بازم میبینمت واسه خودت مرد بزرگ شدی... شدی پادشاه مافیاها.
مینهو: شماهم دست کمی از من ندارین... دوتاتون شریک شدین و دارین علیه مافیاهای دیگه میجنگین و نابودشون میکنین.
سان که تا اون موقع ساکت بود گفت: حداقلش ما مثل تو بهمدیگه خیانت نکردیم و تا الان باهم موندیم... نمیدونستم وقتی ادن میره دیگه به پشتش نگاه نمیکنه ببینه دوستاش تو چه وضعی هستن‌.
جنی: موافقم، تو حتی بهمون زنگم نزدی و ماهم بیخیالت شدیم... خبر مرگت رو شنیدیم فکر کردیم مردی ولی نگو که همش نقشه بود واسه نابود کردن مادرت.
مینهو: من میمیرم؟
جنی: البته که نه کسی نمیتونه تورو نابود کنه.
مینهو:خوبه خودتونم میدونین.
سان: اینجا دعوتت کردیم چون میخوایم درباره موضوع مهمی حرف بزنیم بیا بشین‌.
Vote and comment ♥️

♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️Where stories live. Discover now