part 12

191 35 23
                                    

Flash back:
ویکتوریا روی صندلی میز ارایشش نشست و ارایشش رو شروع کرد همینطوری که داشت آرایش میکرد مینهو رو دید که از پشت داره بهش نزدیک میشه لبخندی زد و به آرایش کردنش ادامه داد، مینهو خم شد و لباش رو به گردن ویکتوریا گزاشت و گردنش رو بوسید و از اینه به ویکتوریا نگاه کرد و گفت: چرا اینقدر خوشگلی؟
ویکتوریا لبخندی زد و چیزی نگفت و مینهو در ادامه گفت: دلم میخواد به مهمونی نریم و ایم لباسی که تورو محشر نشون داده رو از تنت دربیارم و تو خود صبح عشقبازی کنیم.
ویکتوریا: انشالله هروقت از مهمونی برگشتیم عزیزم حالا لطفا این گردنبند رو ببند.
مینهو خندید و گردنبند رو بست و به سمت کتش رفت و اون رو پوشید، ویکتوریا بعد از انداختن گوشواره هایی که مینهو براش خریده بود و گرون بودن از میز ارایشش پاشد وبعد پوشیدن شنل قرمز رنگش از آرنج مینهو گرفت و به سمت ماشین رفتن، با دیدن اعضای باند مینهو و از جمله چرین که دشمن عشقیش بود پوزخندی زد و همراه با مینهو به ماشین رفتن، ویکتوریا همیشه به چرین حرص میداد جوری که حتی وقتی فهمید قصد چرین نزدیک شدن به مینهو هست رفته بود و یه سیلی به گوشش گزاشته بود و حتی به مینهو گفته بود که اون دختره رو نمیخواد اینجا و میخواد اون رو بیرون بندازه ولی مینهو قبول نکرده بود البته بعدا موفق شده بود چرین رو واسه یه مدت بیرون بندازه، مینهو اینقدر به ویکتوریا اعتماد داشت و همه چیز خونه رو در اختیارش گزاشته بود نه تنها خونه بلکه همه چیزش رو به اختیارش گزاشته بود ولی نمیدونست اگه به اون مهمونی بدن پسری به اسم جکسون باعث میشه ویکتوریا دیگه مثل قبل مینهو رو دوست نداشته باشه و بهش توجه نکنه و اگه میفهمید خط قرمز مینهو خیانت هست هیچوقت نزدیک جکسون نمیشد.
End of Flash back.
جیسونگ: دیروز خیلی خوش گذشت مرسی بابت دیروز.
مینهو لبخندی زد و گفت: تصمیم گرفتم هفته ای یک یا دو روز بریم بیرون و باهم خوش بگذرونیم.
جیسونگ خندید و پاشد و روی پاهای مینهو نشست و دستاش رو به گردن دوست پسرش انداخت و گفت: البته دیروز چشم همه دخترا روی تو بود و این باعث می‌شد من بدجوری حسودی بکنم.
مینهو: نگران نباش عزیزم من فقط ماله تو هستم و هیچکس نمیتونه من رو عاشق خودش کنه به جز تو که روز به روز داری بیشتر من رو عاشق خودت میکنی.
جیسونگ: بدجوری بلدی دل من رو با این حرفات ببری.
مینهو: چون حقیقته.
جیسونگ:هوممم مثل اینکه پسر خوبی شدی و میخوام بهت به بوسه طولانی هدیه بدم.
خم شد و مینهو رو بوسید و بعد از کم آوردن نفس ازش جدا شد.
جیسونگ:خیلی خب بسه بقیش واسه شب.
مینهو: من ببشتر میخواممممم حتی بیشتر از یک بوسه.
جیسونگ: گفتم واسه شب بمونه عزیزم.
مینهو: من نمیتونم تا شب صبر کنم.
جیسونگ به زور از بغل مینهو بلند شد و گفت:نمی‌خوام توی روز ها لنگ لنگ کنان راه برم.
مینهو: عزيزم قول میدم اروم پیش میرم.
جیسونگ:نوچچچچ من قراره با دوستام برم بیرون.
مینهو: خیلی خب پس کلی بادیگارد میفرستم پیشتون.
جیسونگ:چرا؟
مینهو: عزيزم تو من رو خر فرض کردی؟ دیروز فهمیدم چه اتفاق هایی برات افتاده یکی سوار ماشین شده و تورو بردت و بعد برت گردوندت.
جیسونگ: اون راننده احمق گفت؟
مینهو: عزيزم اینجا هیچ چیزی از من پنهون نمیمونه پس توهم لطف کن هرچی شد به من میگی اوکی؟
جیسونگ:چشم آقا.
مینهو:آفرین و آخرین بارت باشه که یه چیز رو داری ازم پنهون میکنی.
جیسونگ:چشممم.
جیسونگ کتش رو ورداشت پیش دوستاش رفت واقعا تو این عمارت هیچی مخفی نمیمونه.
........................
جکسون با گزاشتن اسلحه‌ مخصوص خودش که خیلی دوستش داشت روبه چرین گفت: این اسلحه تو هست و قراره این اسلحه از این به بعد ماله تو باشه و این‌که من به هرکسی اسلحه هام رو نمیدم فقط کسایی که وی ای پی هستن مثل تو، انجل، دختر روباه و هکرم، آدمایی مثل اینا میدم.
چرین اسلحه رو به دستش گرفت و گفت: اسلحه خوبیه.
جکسون: تمام اسلحه های من خوبن چرین.
به پشت چرین رفت خم شد و دستاش رو به دستاش چرین گزاشت وسرش رو به شونه چرین گزاشت و مشغول یا دادن اسلحه شد چون این اسلحه از اسلحه هایی که چرین باهاش کار کرده بود فرق داشت.
جکسون: فهمیدی؟
چرین:آره.
جکسون:خوبه، کمی هم استراحت کنی کاملا سلامتیه خودت رو به دست میاری و میتونی تو هرکاری بهم کمک کنی و اینکه فرار رو از سرت بیرون کن من و گروهی چهار چشمی حواسمون به تو هست عزيزم.
چرین رسما زندانی باند فانتوم شده بود چون هرکاری میکرد همه می‌فهمیدن، و همشون حواسشون به چرین بودن از جمله بادیگارد هاهم همینطور! مثل اینکه واقعا چاره ای جز هرکاری کردن با جکسون نداشت.
چرین: نگران نباش فرار نمیکنم.
جکسون:امیدوارم که همینطوری باشه مگرنه بد میشه.
قبل اینکه جکسون بره چرین گفت:دختر روباه کیه؟
جکسون: نمیتونم هویت اعضای باندم رو لو بدم مخصوصا هنوز که به تو اعتماد ندارم هیچ نمیتونم هویتشون رو لو بدم و راستی قراره شهرت تو عوض بشه نمیخوام سی ال باشه خودم یه اسم مناسب انتخاب می‌کنم واست.
و اتاق رو ترک کرد و چرین رو تنها گزاشت.
.....................
جونگین: چه خوب پس.
جیسونگ:تازه یکی از دوستام رو دیدم همونی که با ماشینش بهم خورده بود اون رو دیدن اسمش جکسون بود.
فلیکس:به به میبینم که دوست تازه پیدا کردی.
جیسونگ: شما که هیچ شما تو یه لول دیگه هستین بلاخره چندساله که دوستیم و اینکه جکسون دوست جدیدمه.
فلیکس:کیه خوشتیپه؟
جونگین: میرم به هیونجین بگم که این حرفارو گفتی.
فلیکس:البته‌ کسی که به اندازه هیونجین خوشتیپ نیست ولی کنجکاو شدم یهو.
جیسونگ:هیچکی به اندازه مینهوی من نمیشه ولی جکسونم دست کمی از مینهو نداره و بازم میگم مینهو خیلی خوشتیپتره.
فلیکس:عکسش رو داری؟
جیسونگ:شمارش رو ندارم چه برسه به عکسش.
جونگین: پس چطور دوستین؟
جیسونگ: دیروز بهم گفت اگه یه بار دیگه من رو ببینه قراره شمارش رو بهم بده.
فلیکس:آهان...چییی؟
جیسونگ: چی رو میگی چی؟
جکسون:جیسونگ؟
جیسونگ با شنیدم صدای آشنایی برگشت و با دیدن جکسون گفت: جکسون خدای من اینجا چیکار میکنی.
جکسون: کار داشتم گفتم بیام اینجا دیدم تو هم اینجایی.
جیسونگ: چه تصادفی.
جکسون: فکر کنم این سرنوشته که ما همدیگه رو ببینیم و دوست باشیم‌.
جیسونگ:راس میگیا.
جکسون:گوشیت رو شمارم رو بدم بهت خوشگله گفته بودم که اگه بازم ببینمت شمارم و میدم.
فلیکس:اینه دوستت؟
جکسون:شما؟
فلیکس:من دوست فلیکس، جیسونگ نهههههه یعنی دوست جیسونگ، فلیکسم اینم جونگین.
جکسون:دوستاتم مثل خودت جیسونگی.
جکسون شماره خودش رو وارد گوشی جیسونگ کرد و بهش برش گردوند.
جکسون: من باید برم بعد میبینمت عزیزم.
جیسونگ:باشه خداحافظ.
بعد از رفتن جیسونگ، فلیکس و جونگین به همدیگه نگاه کردن و گفتن: وا د فاکک.
جونگین: عزیزم...قشنگ اوه.
جیسونگ:خفه شین بیاین بریم الان مینهو میرسه باز میبینه من تو خونه نیستم دیوونه میشه.
....................
جکسون: عکس رو گرفتی؟
رزی: بله رئیس بفرستیمش به مینهو؟
جکسون: نه هنوز زوده، هنوز کار دارم وایسا.
رز:اوکی.
جکسون: از چرین چه خبر؟ حواستون بهش هست دیگه اره؟
رز: آره من و دختر روباه و وویونگ حواسمون بهش هست نگران نباش.
جکسون:خوبه.
..............................
جنی عگس دختر روباه رو محکم روی میز کوبید و گفت: اینه، هدفمون نابود کردن اینه.
مینهو: هدفمون مشترکه منم میخوام نابودش کنم.
سان: پس چرا امشب یه حمله کوچولو راه نمیندازیم که روباه رو گیر بنداریم؟ در واقعا این حمله یه تله هست.
مینهو:موافقم، ماهروقت بخاطر یه چیز مهم میریم اونم میاد پس چرا الان بخاطر یه چیزی الکی نمیریم تا اون رو هم بکشونیم اونجا؟
جنی: باید خیلی با دقت حرکت کنیم شاید اینبار واقعا تونستیم گیر بندازیم.
مینهو:نقشه اینه که...
Vote and comment ♥️


♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️Where stories live. Discover now