جکسون بعد از اینکه به چرین سر زد به اتاق خودش رفت و قاب عکسی رو ورداشت و روی تختش دراز کشید.
جکسون: عشق مرده من... کجایی که بدجوری بهت احتیاج دارم.
عکس رو بوسید و ادامه داد: هیچ نگران مباش عشق مرده من، بلاخره به ایتالیا اومدم تا انتقامت رو از اون مرتیکه بگیرم هیچ نگران نباش هر کاری که سرت آورده رو قراره سرش بیارم... هرروز عشق من بهت زیاد میشه ویکتوریا.
...............................
جیسونگ: عزیزم لطفا کم به سربدبختا غر بزن.
مینهو بدون اینکه به جیسونگ نگاه کنه از مبل پاشد و به سمت اتاق رفت و این رفتار مینهو جیسونگ رو بدجور ناراحت کرده بود البته مینهو اخلاق و رفتارهاش تازگیا عوض شده بود و جیسونگ نمیدونست دلیلش ممکنه چی باشه.
فلیکس:باز دعوا کردین؟
جیسونگ:نه ولی نمیدونم چرا اینطوری میکنه.
جیسونگ پاشد و بعد بیرون رفت احتیاج داشت واسه چندساعتی که شده از عمارت فاصله بگیره و تنها باشه، درحالی که داشت توی خیابون ها قدم میزد به زوج هایی که باهم میخندیدن و میگفتن و... نگاه میکرد، درحالی که توی فکراش غرق بود و قدم میزد و از خیابون عبور میکرد یهو ماشین بهش برخورد و افتاد زمین و سرش به زمین خورد و بعد همه جا سیاه شد.چشماش رو باز کرد و دید تویه محیطی که اصلا واسش آشنا نیست هست، بلند شد و از سرش گرفت سرش بدجوری درد میکرد که در باز شد و قامت یه مرد که تیپ سیاه زده بود و گردنبند مسیح توی گردنش بود داخل اومد.
جکسون: اوه بیدار شدی؟
جیسونگ: تو کی هستی؟ من کجام؟ چرا سرم اینقدر درد میگیره.
جکسون: من جکسون هستم جکسون وانگ، و اینکه من با ماشین بهتون برخورد کردم یادتون نمیاد؟
جیسونگ:اوه... وای آره.
جکسون: خیلی متاسفم غیرعمدی بود.
جیسونگ:اشکالی نداره مشکل از من بود که دقت نکردم به ماشینا.
جکسون: سرت درد میکنه بگم دکتر بیاد؟
جیسونگ: نه نه خوبم بهتره من دیگه رفع زحمت کنم.
جکسون: عمرا بزارم با این وضع جایی میری.
جیسونگ: خوبم واقعا میگم.
جکسون؛ ولی من نمیزارم امشب جایی بری به هیچ عنوان باید خوب شی و سر دردت خوب شه بعد.
جیسونگ: نه واقعا میگم خوبم اگه میشه من برم دیگه چون دوست پسرم نگران میشه.
جکسون: ولی...
جیسونگ:واقعا میگم خوبم.
جکسون: باشه پس خودم میرسونمت.
جیسونگ خندید و گفت: باشه.
این پسره رو الان دیده بود ولی به نظرش ادن خوبی میومد به دلش خوابیده بود و میخواست باهاش دوست باشه ولی اگه به جکسون میگفت میخواد باهاش دوست باشه جکسون قرار بود چه واکنشی نشون بده؟ ولش کرد هروقت بازن دیدش اون موقع میگفت که باهاش میخواد دوست بشه.
.........................
چرین با بی جونی گریه میکرد خیلی شعی کرده بود زنجیرهایی که بهش وصل هستن ازشون خلاص شه ولی نتونست و در آخر با بیحالی افتاد روی تخت، اصلا این آدم واسه چینجاتش داده؟ واسه چی اوردتش ایتالیاا؟ اصلا این آدمه کیه و چرین رو از کجا میشناسه؟ و واسه چی گروگان گرفتتش؟ اصلا ازش چی میخواد و هزارتا سوال دیگه....
با اومدن دختری که ماسک روباهی به صورت داشت نگاهش کرد.
چرین: تو،دیگه کدوم خری هستی؟ از من چی میخواینن؟ رییست کجاستت؟
دختر روباه چیزینگفت و کل اتاق رو دور زد و بعد تو یه جای تاریک وایساد و رفت زیرش جوری که دیده نمیشد گفت:
"I finally got to see you"
"بلاخره قسمت شد که تورو ببینم"
چرین: واسه من انگلیسی حرف میزنه هنوز گفتم کی هستیییی؟
"Keep your voice down, because we have a guest here, and if the boss finds out that you are crazy again, he will be very angry."
"صدات رو بیار پایین چون اینجا یه مهمون داریم و اگر رییس بفهمه که تو بازم دیوونه شدی بدجوری عصبانی میشه"
چرین: منم همین رو میخوام، رئیس عوضیت کجاست؟ به چه حقی من رو اینجا گرفته؟
"Is there a way to thank you? He saved your life, if it wasn't for him, you would be in the grave right now"
"عوض تشکر کردنت هست؟ اون زندگیت رو نجات داد بدبخت اگه اون نبود تو الان توی قبر بودی"
چرین: تو کی هستی؟چرا ماسک گزاشتی رو صورتت؟
دختر روباه از جای سیاه بیرون اومد و پوزخند صداداری زد و گفت:
"I am called by many different names and I have many nicknames and everyone knows me by name, most of them know me as a *killer* and a few know me as a fox girl and for example Lee Minho knows me as a fox girl. knows"
"من رو به اسم ها مختلفی صدا میزنن و لقب های خیلی زیادی دارم و هرکسی من رو به یه لق میشناسه بیشترشان من رو به عنوان قاتل میشناسین و تعداد کمی من رو به عنوان دختر روباه میشناسن و برای مثال لی مینهو من رو به عنوان دختر روباهی میشناسه"
با شنیدن اسم مینهو تعجب کرد، اون مینهو رو از کجا میشناخت؟
چرین: تو گفتی لی مینهو؟
"Yes, I said Lee Minho or Venom and of course the one you loved and for whom you made a whole plan to get Han Jisung away from him."" اره گفتم لی مینهو یا همون ونوم و البته کسی که تو دوستش داشتی و بخاطرش کلی نقشه کشیدی تا هان جیسونگ رو ازش دور کنی"
اون از کجا اینارو میدونست؟ اصلا این آدما کین؟
..............................
جیسونگ بعد از خداحافظی و تشکر از جکسون به داخل عمارت رفت و همین که وارد شد مینهو رو دید.
مینهو: کجا بودی تا الان؟ چرا هرچی زنگ میزنم... خدای من به سرت چی شده؟
جیسونگ:یه تصادف کوچیک بود کلی جیزی نشده واقعا میگم.
مینهو: کی بهت زد؟ بگو برم پدرش رو دربیارم.
جیسونگ نمیخواست اسم جکسون رو بگه چون میدونست اگه بگه میینهو میره اطلاعاتش رو درمیان و میره پدرش رو درمیاره پس تصمیم گرفت دروغ بگه و گفت: هیچکی حالا یه نفری بود ولی من رو بعد از بردن به بیمارستان و بعد از اینکه پانسمان شدم آورد من رو گزاشت به عمارت و رفت.
مینهو:پس نمیخوای بگی اسمش رو.
جیسونگ:مینهو بیخیال یه تصادف ساده بود الانم میرم بالا خیلی خستم.
.......................
جکسون به مرد شطرنجی و ملکه که درحال انجام ماموریت بودن نگاه میکرد که هکرش گفت: نمیخواین کاری بکنین؟ آدم بفرستین؟
جکسون؛ نه ففط یه هشدار ساده میدم بهشون، دختر روباه... خودت میدونی چیکار کنی.
دختر روباه سر تکون داد و بعد از اینکه از ماشین پیاده شد اسلحش رو درآورد و به داخل ساختمون رفت و جکسون از لپ تاب به دوربین هایی که هکرش بی صدا هک کرده بود نگاه میکرد.
جکسون: ازت میخوام پیام تهدید وارونه و جدی به هکر باند vipers بفرستی.
وویونگ به رییسش نگاه کرد و گفت: مطمئن هستین؟ هکر اونت واقعا زرنگه.
جکسون: نه به زرنگی تو، خودت خوب میدونی چیکار کنی.
وویونگ:بله قربان، میخواین...اسم خانوم ویکتوریا رو هم بیرم یا نه؟
جکسون: نه هنوز زوده ففط یه پیام کوچولو تهدید وارونه بهشون بفرست.
وویونگ:هرچی شما بگین.
..............
دختر روباه جلوی مردشطرنجی و ماله قرار گرفت و بعد از اینکه بهشون حمله کرده بود قصر در رفت.
"بگیرینشششششش"
ولی تا وقتی بادیگارد های میخواستن برن دختر روباه از اونجا ناپدید شده بود! روبه ملکه کرد و گفت: خوبی؟
درحالی که از شکمش گرفته بود گفت: دختره نکبت، دستم بهش برسه میکشمش.
مرد شطرنجی شریک و دوست قدیمیش رو براید استايل بغل کرد و به ماشین بردتش و زود به بيمارستاني که نزدیک بود رفتن، بعد از اینکه به زخم شکمش بخیه زدن رو به مردشطرنجی کرد و گفت: مثل اینکه واقعا باید با مینهو یه ملاقاتی داشته باشیم.
Vote and comment ♥️
![](https://img.wattpad.com/cover/367319763-288-k417390.jpg)
ESTÁS LEYENDO
♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️
Fanfic°برای خوندن این فصل باید اول فصل اول رو بخونین بعد بیاین این فصل رو بخونین، فصل اول رو میتونین تو همین پیچ پیدا کنین° ○عشق بین یک پادشاه مافیای سنگدل و پسره بی آزار و مهربون که ازارش به هیچکس نمیرسه، چطور عشقی میتونه باشه؟ درسته یک عشق خطرناک و در ع...