part 2

305 51 13
                                    

جیسونگ خیره به دوست پسرش عصبانیش که کل سالن رو داشت راه می‌رفت نگاه کرد و گفت: مینهو میشه یه دقیقه بشینی سرم گیج رفت.
مینهو بدون توجه به حرف دوست پسرش بازم کل سالن رو راه رفت و یهو به سرش زد و دستاش رو به میز شیشه ای کوبید و داد زد" اصلا اون دختره به چه حقیقی میتونه اون کیف رو از من بدزدههههه؟ اصلا اون کیههههه؟"
چانگبین"اجازه بدی دارم تحقیق میکنم"
مینهو: زود باششش.
چان: مینهو با داد زدن چیزی حل نمیشه! یکم اروم باش بعد.
مینهو: چان مثل اینکه تو متوجه موقعیت نیستییییی!
چان" هستمممم و خیلی عصبانیم ولی مثل تو نمیتونم داد بکشم که، یکم اروم باش!
جیسونگ: میشه بحث نکنینن؟ حالا یه کاریه شده.
مینهو: ولی جیسونگ تو متوجه نیستیی.
جیسونگ:هستم مینهو، دیگه یه اتفاقیه افتاده دیگه نمیشه کاریش کرد و کمی صبر داشته باشی چانگبین تمام مشخصات اون دختره که میگین رو پیدا میکنه.
مینهو:باید پیدا کنه.
جیسونگ، به این حالت های مینهو عادت کرده بود بلاخره چند ساله باهاش زندگی میکنه وقتی دوست پسرش عصبانیه نباید موضوع رو کش میداد باید می‌بست تا دعواشون نشده، از جاش پاشد و به اتاق مشترکشون رفت و در رو بست و روی تخت نشست.
.................................
Korea, Seoul:
(کره، سئول)
مرد در زد و وارد اتاق رییسش شد و درحالی که رییسش روی صندلی نشسته بود و پشت صندلی بهش بود گفت: Sir, the fox girl is waiting for you on the phone.
(اقا، دختر روباه توی تلفن منتظرتونه)
سری تکون داد و دستش رو به اشاره اینکه تلفن رو بهش بده بالا آورد و تلفن توی دستش گزاشته شد.
"Speak, I'm listening"
(حرف بزن دارم میشنوم)
دختره سیگارش رو خاموش کرد و گفت:
"Good news, I got the shipment from them"
(خبر خوب،محموله رو ازشون گرفتم)
مرد لب زد:
"Good, who did you get it from?"
(خوبه، از کی گرفتیش؟)
دختر پوزخندی زد و گفت:
"Do you really want to tell me his name?"
(واقعا میخوای اسمش رو بگم)
"Tell me"
(بهم بگو)
دختر درحالی که با ماسکش بازی می‌کرد گفت:
"Well, if you want to be know, he is powerful and of course he is someone you hate a lot and you have a problem with him. Nothing but... Venom"
(خب اگه میخوای بدونی ، اون قدرتمنده و البته کسیه که ازش خیلی متنفری و  باهاش مشکل داری دوست داری نابودش کنی ولی نمیتونی نابودش کنی چون خیلی قدتمندتر از چیزی هست که فکرش رو میکنی ولی... اون در عرض یک دقیقه میتونه نابودت کنه و اون کسی نیست جز... ونوم)
با شنیدم اسمش درست نشست و اخماش رو درهم کشید گفت:
"What? Say it again, what did you say?"
(چی دوباره بگو، چی گفتی تو؟)
دختر لب زد:
"The one you heard"
(همونی که شنیدی)
مرد گفت:
"Cut it off and keep an eye on him, let me know what he does, and if the plan changes, I'll tell you what to do"
(قطع کن و حواست بهش باشه هرحرکتی کرد بهم خبر بده و اگه نقشه عوض شد بهت میگم چیکار کنی)
"Okay, bye"
(باشه، خداحافظ)
تلفن رو قطع کرد و دستش رو به میز کوبید و لعنتی زیر لب فرستاد که بازم بادیگارد با عجله اومد داخل گفت:
"Sir, the girl is crazy again and she is screaming and wants to get rid of the chains attached to her and run away"
(اقا بازم دختره دیوونه شده و داره جیغ میزنه و میخواد از زنجیرهایی که بهش وصل شده ازشون خلاص شه و فرار کنه)

"Damn, why did she have to get mad in this situation, tighten her chain and don't let her move even a step and give her an anesthetic"
(لعنتی، چرا باید تو این موقعیت دیوونگیش میگرفت، زنجیرهاش رو سفت کنین و نزارین از جاش حتی یک قدمم تکون بخوره و بهش بی‌هوش کننده بزنین)
مرد سری تکون داد و سریع به زیرزمین رفت تا دختری که اونجا نگه داشتن و به پرستارش بگه بیهوش کننده بزنه تا بخوابه.
......................
جیسونگ:از سوکی چه خبر؟
یوکی: هیچی اونم بزرگ شده و کمی اروم شده.
(سوکی:دختر هیونسوک و یوکی)
جیسونگ:خیلی دلم میخواد سوکی رو از نزدیک ببینم.
یوکی:منم اینقدر ازت تعریف کردم اونم میخواد تورو ببینه، بهت میگه عمو جیسونگ.
جیسونگ:کیوتتتت، راستی از اجوما چه خبر؟
یوکی: هیچی اونم مراقب سوکی هست بیشتر از ما اون مراقبش هست و البته دلش برای تو و مینهو خیلی تنگ شده مخصوصا واسه مینهو خیلی دلش تنگ شده.
جیسونگ: منم همینطور، دلم واسش تنگ شده.
یوکی: مینهو کجاست؟ چیکار میکنه بهتون خوش میگذره؟
جیسونگ: آره واقعا بهمون خیلی خوش میگذره مخصوصا الان واقعا خوش میگذره‌.
یوکی:چیزی شده؟
جیسونگ: نمیدونم رفته بود ماموریت مثل اینکه یه دختری محموله رو ازشون گرفته و الانم بدجوری عصبانیه و به سر همه داد میزنه منم اومدم بالا تا دعوامون نشده.
یوکی:مینهو مرد خوبیه، ولی نمیتونه عصبانیتش رو کنترل کنه‌.
جیسونگ:موافقم چندساله دارم باهاش زندگی میکنم نتونستم بهش یاد بدم که این عادت رو ترک کنه.
یوکی خندید و گفت:کنچانا، کنچانا(اشکالی نداره به زبان کره ای البته)
جیسونگ:از هیونسوک چه خبر؟
یوکی: هیچی سرش شلوغه و الانم داره تو اتاق کارش، کار میکنه.
با اومدن مینهو،مجبور شد از یوکی خداحافظ کنه و قطع کنه.
جیسونگ:سلام برسون و از صورت سوکی هم ببوس.
یوکی: مینهو اومد؟
جیسونگ:آره.
یوکی:باشه پس بای.
جیسونگ به سمت دوست پسرش رفت و پیشش نشست و گفت: چی شد؟
مینهو: نتونست پیداش کنه، موتورش پلا نداره، صورتشم دیده نمیشه هیچی نتونستیم پیدا کنیم.
جیسونگ به شیقه های دوست پسرش ماساژ داد و گفت: اشکالی نداره پیدا میشه، اعصابت رو خراب نکن.
مینهو که کمی اروم شده بود چشماش رو بست و روی پای جیسونگ دراز کشید و گفت: لطفا آرومم کن.
جیسونگ لبخندی زد و گفت: حتما عزیزم.
و با لبخند شیطانی نزدیکش شد و بوسه ای رو شروع کرد که باعث شد انرژی مینهو پر شه و از روی پاش باشه و جیسونگ رو بغل کنه و به سمت تخت ببره.
................................
آب نبات قرمز رنگش رو وارد دهنش کرد و به داخل بار رفت، با دیدن دوربین اسلحش رو به سمتش گرفت و شلیک کرد که باعث شد دوربین بشکنه و به داخل رفت، بعد از اینکه وارد اتاق وی ای پی شد بادیگاردها رو کشت و بعضی هاشون رو بیهوش کرد و بی سر و صدا وارد اتاق شد و با دیدن شکارش پوزخندی زد و آب نبات رو از دهنش درآورد و گفت: "
hello baby"
(سلام بیبی)
مرد از دختری که توی بغلش بود جدا شد و با دیدنش اخم کرد و گفت:
"Who the fuck are you?"
(توعه لعنتی دیگه کی هستی؟)
"Are you in a hurry to know who I am?"
"زیادی عجله داری که بدونی من کی هستم؟)
مرد، دختری که توی بغلش بود رو گزاشت روی تخت و گفت:
"Don't joke and tell me who you are"
(شوخی نکن و بگو کی هستی)
دختره اسلحه رو به اون هرزه ای که روی تخت بود گرفت و یک گلوله زد و گفت:
"I am the one who is going to finish the card tonight and send you to hell"
(من کسیم که قراره امشب کارت رو تموم کنم و تورو به جهنم بفرستم"
مرد ترسید و تا خواست فرار کنه اسلحه رو به سرش هدف گرفت و شلیک کرد، و بعد آب نباتش رو به دهنش گزاشت و از بار بیرون اومد.
Vote and comment ♥️





♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang