part 15

136 26 19
                                    

Flash back:
چندماهی بود که رابطه ویکتوریا و مینهو خراب شده بود هرروز دعوا میکردن حتی ویکتوریا بعضی شیا دیر میومد یا اصلا به خونه نمیومد، یه شب ویکتوریا از پیش جکسون به خونه میومد در رو آروم بست و تا خواست بره به بالا که مینهو رو دید نشسته و بهش خیره شده‌.
مینهو: کدوم گوری بودی؟
ویکتوریا: به تو ربطی نداره.
مینهو بلند شد و به سمت ویکتوریا رفت و از گردنش گرفت و گفت: به من ربطي نداره پس آهان چطوره همونجوری که از اون اشغالدونی نجاتت دادم اوردمت اینجا خانوم خونه کردمت همونجوری هم برگردونمت؟ هان؟
ویکتوریا: پیش.. دوستام بودم.
مینهو، ویکتوریا رو ول کرد و گفت: این چه جور دوستایی هستش که من ازشون هیچ شناختی ندارم و ۲۴ ساعته باهاشون بیرونی؟
ویکتوریا: بیخیال میرم بخوابم خستم.
ویکتوریا به اتاق مشترکشون رفت مینهو به رفتنش خیره شد و گفت: تو حقیقت رو نگی پس من خودم حقیقت رو پیدا میکنم.
End of Flash back.
جکسون خیره به عکس ویکتوریا گفت: نگران مباش عشق مرده من یکم دیگه صبر کنی انتقامت گرفته میشه.
به عکس ویکتوریا بوسه ای گزاشت و عکس رو به سرجاش گزاشت، روی صندلیش نشست و به سقف خیره شد الان دیگه باید خودش رو به مینهو نشون میداد پس روبه افرادش کرد و گفت: فردا همیم موقع یه مهمونی بزرگ گرفته میشه و لطفا دعوتنامه هارو پخش کن مخصوصا مطمئن باش که دعوتنامه به گروه vipers فرستاده بشه حتما.
بادیگارد سری تکون داد و بیرون رفت سیگارش رو روشن کرد به بیرون خیره شد.
.....................
با خوردن زنگ در خدمتکار به سمت در رفت و با گرفتن دعوتنامه به سمت اتاق مینهو و جیسونگ راه افتاد در زد که جیسونگ گفت: بیا داخل.
خدمتکار با ندیدن مینهو گفت: آقای مینهو کجاست؟
جیسونگ: توی حموم هست چطور مگه؟
خدمتکار: یه نامه اومده بود برای خودشون هست.
جیسونگ: بده من خودم میدم بهش.
خدمتکار دعوتنامه رو به جیسونگ داد و بیرون رفت جیسونگ دعوتنامه رو روی میز جلوی مبل گزاشت و خودشم روی مبل دراز کشید و تبلت رو ورداشت به یوتوب رفت، مینهو بعد از اینکه از حموم دراومد و موهاش رو خشک کرد و حاضر شد بیرون اومد و گفت: عزیزم انگشترهای و ساعت من رو ندیدی که کجا گزاشتم؟
جیسونگ: پایتختی... روی پایتختی گزاشتیشون.
مینهو بعد از اینکه انگشترهاش و ساعت هاش رو انداخت چشمش به دعوتنامه خورد و گفت: عزیزم اون چیه؟
جیسونگ:چی؟
مینهو: اینی که روی میز هست.
جیسونگ تبلت رو گزاشت زمین و گفت: اهان این رو خدمتکار آورد و گفت واسه تو هست منم گرفتم و گفتم وقتی از حموم دراومدن بهت میدم.
مینهو:واسه من؟
جیسونگ بازم تبلت رو ورداشت و گفت:اوهوم.
مینهو با کنجکاوی دعوتنامه رو ورداشت و خوندنش.
مینهو:وات د فاک؟
جیسونگ:چی شده؟
مینهو: هیچی.
مینهو قبل از اینکه بره از جیسونگ خداحافظی کرد و بوسیدتش و بیرون رفت، جیسونگ که داشت ویدئوهای یوتوب رو میدید یهو تلفنش زنگ خورد و ورداشت و گفت بله؟
جکسون: سلام جیسونگ.
جیسونگ:اوه سلام جکسون توبی؟
جکسون: ممنون تو خوبی؟
جیسونگ:هستم.
جکسون: میگم امروز بیکارم چرا دوستات رو ورنمیداری و بیای پیشم یا بریم بیرون؟
جیسونگ: اممم خوب جونگین که نمیتونه فلیکسم با دوست پسرش امروز برنامه ریختن موندم من.
جکسون: پس خودت بیا.
جیسونگ:امم باشه لطفا آدرس رو بفرست و بیام.
جکسون:اوکی.
جیسونگ بعد از قطع کردن پاشد و رفت حاضر شد و بعد از خونه بیرون زد.
.....................
چرین بیخیال تو یه ور نشسته بود و به مکالمه اون سه نفر گوش میکرد.
رز: این خوبه یا این؟
وویونگ: من چه بدونم.
رز: تو هم هستی؟
وویونگ: نوچ شرمنده من مثل همیشه زندانی هستم تو این اتاق و باید هر اتفاقی افتاد به شماها بگم.
رز: پس بایدمثل همیشه توی حسرت بمونی.
وویونگ:متاسفانه بله.
دختر روباه به چرین خیره بود به کره ای گفت: تو چی میپوشی؟
چرین با تعجب بهش حیره شد و گفت: به به چه عجب شمارو هم دیدیم که کره ای حرف میزنین.
دختر روباه پوزخند زد و گفت: جکسون برات لباس میفرسته به اتاقت فردا باید اون رو بپوشی وقایع بازی در نیار.
چرین: ببین کی به کی میگه.
دختر روباه پاشد و گفت: من کار ندارم قبلت کی بودی ولی الان دیگه توی یه تیم دیگه هستی باید به قوانین اینجا اهمیت بدی و رعایت کنی و الان حرفه ای ترین عضو این باند منم نه تو.
اسلحش رو ورداشت بدون توجه به چرین که کم بود بترکه رفت.
رز: به دل نگیر اون اینجوری هست ما عادت کردیم.
چرین: فکر میکنه پس کی هست هه.
وویونگ: راستش واقعا اون حرفه ای ترین هست هیچکس به اندازه اون نیست البته به جز جکسون و مینهو.
چرین سرجاش نشست و سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به فکر کردن.
..............................
جنی: شاید باورت نشه ولی به ماهم همیت دعوتنامه فرستاده شده.
مینهو از پشت گوشی گفت:اصلا رئیس این بانده کیه؟
جنی: نمیدونم ولی ما درحال جست و جو هستیم.
سان: و بگو چیزی هم نتونستیم پیدا کنیم.
جنی با علامت دستش بهش فهموند که ساکت شه و گفت: به هرحال میری؟
مینهو: البته که میرم باید برم ببینم رئیس این باند کیه که اون دختره بهش کار میکنه.
جنی:هوم... پس شاید ماهم بیایم.
سان: جنی؟
جنی: شش ساکت.‌.
مینهو؛ چی؟
جنی: هیچی با سان کمی مشکل داریم بخاطر همین.
مینهو: من بهتره برم کار دارم.
جنی: اوکی بای بای.
بعد از قطع کردن تلفنش گفت: خب بگو.
سان: واقعا میری؟ اگه یه تله باشه که به هرسه تامون آسیب بزنه چی؟
جنی: آهان الکی این رو فرستادن میگی؟
سان: نه ببین خودت که میدونی...
جنی: اگه مینهو میره پس ماهم میریم تنهاش نمیزاریم به هیچ عنوان.
........................
جیسونگ با دیدن جکسون به سمتش رفت و بغلش کرد.
جکسون: خوش اومدی.
جیسونگ:ممنون.
هردوتاشون روبه روی هم نشستن و بعد از سفارش دادن باهمدیگه مشغول صحبت شدن، اونقدر باهم حرف زده بودن که جیسونگ متوجه گذر ساعت نشده بود.
جیسونگ: وای خاک به سرم الان مینهو میاد خونه.
جکسون: برسونمت؟
جیسونگ: نه نه خودم میرم.
جکسون: باشه و ممنون که اومدی.
جیسونگ: اتفاق حوصله منم سر رفته بود بعضی وقت ها همینجوری بکنیم منم یه حال و هوام عوص میشه.
جکسون خندید و گفت: اوکی تو فقط امر کن.
جیسونگ بعد از پوشیدن کتش با جکسون خداحافظی کرد و رفت جکسون خیره به رفتن جیسونگ گفت: گرفتیش؟
دختر روباه گفت: نگران نباش یه عکس خیلی قشنگ هم شد.
جکسون:عالی شد.
Vote and comment ♥️

♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon