درهای عمارتش باز شد و بعد از وایسادن ماشین هاش ماقبل خونه ازش پیاده شد و بعد از اینکه یکی از بادیگاردهاشم اون دختره ای که بیشهوش بود رو به بغل گرفت و به داخل رفتن، خدمتکارا در رو واسش باز کردن و به داخل رفتن بادیگارد پرسید:
"What should we do with this girl?"
" دختره رو چیکارش کنیم"
گفت:
"Take her to the middle floor where the nurses are waiting for her and tell them to tie his hands and feet completely and don't let her run away and tell them to lock the door whenever they comes in and out and make sure that the windows and the balcony door are closed."
"ببرش به طبقه وسط که پرستارها منتظرش هستن و بهشون بگو دست و پاهاش رو کاملا ببندن و نزارن فرار کنن و بگو هروقت وارد و خارج میشن در رو قفل کنن و مطمئن شو پنجره ها و در بالکن هم بسته هست"
بادیگارد سری تکون داد و دختره رو به جایی که رییسشون گفته بود برد.
....................
جیسونگ:مطمئنی حالت خوبه؟
مینهو:اره، واقعا میگم.
جیسونگ:دختره احمق چطور تونست بهت حمله کنه.
مینهو:دیگه هرچی بوده شده، ناراحت نشو.
جیسونگ، مینهو رو بغل کرد و گفت: نمیدونی داشتم از بالا نگاهت میکردم چقدر نگرانت بودم.
مینهو: چیزی نیست واقعا میگم اییی آرومم.
روبه دکتر گفت ک دکتر هن ببخشیدی گفت و به کارش ادامه داد، بعد از اینکه پانسمان تموم شد دکتر اون دوتا رو توی اتاقشون تنها گزاشت و به بیرون رفت.
جیسونگ: چیزی احتیاج نداری؟
مینهو: خودت رو میخوام بیا اینجا.
جیسونگ به بغل مینهو رفت و بغلش کرد، سرش رو به سینه مینهو گزاشت.
جیسونگ:اون دختره کیه؟
مینهو:ن میدونم وای هرکی هست ماسکش رو یه روزی میارم پایین تا ببینم کی هست و بعد نابودش کنم.
جیسونگ:دختره بیشعور، چطور جرعت کرده به دوست پسر من حمله کنه واقعا که.
مینهو بوسه ای به موهای جیسونگ گزاشت و گفت: من راضیم زخمی شم تا به تو چیزی نشه.
جیسونگ: اتفاق من راضی به من یه چیزی بشه تا تو همیشه سالم بمونی.
مینهو: عزيزم من پادشاه مافیاها هستم ها امکان نداره به این زودیا بمیرم ولی تو چی؟
جیسونگ:منم دوست پسر پادشاه مافیاها هستم.
مینهو خندید و گفت:بله، هرکی بهش آسیب رسوند و نابودش میکنم هیچوقت نمیزارم کسی از من جدا کنه.
جیسونگ پاشد و بوسه ای به لبای دوست پسرش گزاشت و گفت: خیلی خب امروز چون زخمی هستی قرار نیست کاری که هرشب میکنیم رو امشب بکنیم.
مینهو:یااااا کی گفتههه؟
جیسونگ:من تا وقتی این زخم خوب نشده باهات سکس نمیکنم عزیزم.
مینهو:جیسونگگگگگ.
جیسونگ:خفه شو تا نگفتم میخوام جدت هم بخوابم.
مینهو: غلط کردم.
جیسونگ:آفرین.
و بازم سرش رو به سینه مینهو گزاشت و با لبخند بغلش کرد.
............................
چانگبین:خلاصه اینا با زحمت های من اینجوری قوی شدن.
فلیکس:چی رو میگی؟
بگنچان:بازوهام و بدنم رو میگم.
فلیکس: والا یکمم رو قدت کار کن خیلی کوتوله موندی.
چانگبین:یااااا فلیکس خفه ش... یعنی چیزه خیلی دوستت دارم و حتما روی قدمم کار میکنم.
فلیکس که فهمید جونگین پیشش نشسته و روی فلیکس حساسه بخاطر همین حرفش رو زود عوض کرد، جونگین بدبخت که چندساعتی به تعریف های چانگبین از ورش و اینا حرف میزد گوش میداد.
جونگین: خیلی عالی.
چانگبین:بلههه راستی تو هم باید صبحا پاشی ببرمت ورزشگاه که طبقه پایین هست خیلی خوبههه.
جونگین: نه ممنون.
چانگبین:باید بیای من نمیدونم.
فلیکس: جونگین خوابش سنگینه و دیر پامیشه.
چانگبین:اشکالی نداره زودتر از سر وقت بیدارش میکنم.
جونگین:بدبخت شدم.
هیونجین: عزیزمم؟ کجایی تو؟
فلیکس:اومدممم.
فلیکس به سمت همسرش رفت و بغلش کرد و گفت: برگشتی؟
هیونجین:اوهوم، راستی مینهو چطوره؟
فلیکس:نگران مباش خوبه جیسونگ پیششه
هیونجین:خوبه، باز این چانگبین واسه چی جونگین رو به حرف گرفته؟
فلیکس:داره از بازوهاش حرف میزنه که چطوری اینقدر قویشون کرده.
هیونجین: والا همچین قوی هم نشدن.
چانگبین:شنیدمممم.
هیونجین: میگم که بشنوی.
فلیکس:عزیزم اعصابت رو به هیچ عنوان خورد نکن.
هیونجین: چشم عزیزم.
فلیکس:آفرین پسر خوب.
.........................
با ریختن شراب قرمز رنگش به لیوانش و گزاشتم درش به سرش و به سرجاش گزاشتم، لیوانش رو ورداشت و پیش پنجره وایساد و به ماه خیره شد یاد زمانایی که تو ایتالیا بود افتاد، لبخندی به خاطره های گذشتش زد و یهو با اومدن تصویر مینهو جلوی چشماش فحشی نثارش کرد و به کره ای گفت: من اگه گزاشتم تو یه روز خوش ببینی، نابودت میکنم لی مینهو نابودت میکنمممم، مادرت مرد ولی تو نمردیم اشکالی نداره من میکشمت.
با دیدن دختر روباه که با موتورش وارد شد و بعد از پارک کردن پیاده شد و به داخل اومد لبخندی زد سر جاش نشست و منتظر دختر روباه شد که با تق تق در گفت:
"Come in "
"بیا داخل"
دختر روباه در رو باز کرد و وارد اتاق شد و با دیدن رییسش گفت:
"Jackson"
"جکسون"(the boss=Jackson)
(رایتر: یه دور برین معرفی ها رو ببینین عکسش اونجاست🌚)
.......................
مینهو بدون توجه به زخمش عکسا رو به روی اعضا انداخت و گفت: اینا چیننن؟ مگه نگفته بودم جوری کارش رو تموم کنین که حتی خبرشم درنیاد؟
چان: مینهو باور کن همونطوری کردم ولی...
مینهو:ولی چی؟
هیونجین: منم دیدم ما کارش رو تموم کردیم و انداختیمش به یه جایی وای وقتی رفتیم به اونجا جسد اونجا نبود، مثل اینکه یکی داشته دنبالمون میکرده.
مینهو با عصبانیت گفت: خدایا چرا اینقدر همه چیز داره سختتر میشه؟ نکنه اون روباه ربطی به این ماجرا داشته باشه؟
چان: ازش بعید نیست.
مینهو:خدایااااا دارم دیوونه میشم، زود باشین حاضر بشین باید بریم یه جایی.
سری تکون داد و بلند شدن، بعد از اینکه حاضر شدن از عمارت بدون اینکه کسی متوجه بشه خارج شدن البته مینهو به بادیگارد ها گفته بود حواسشون رو جمع کنن و نزارن کسی وارد عمارت بشه، به مقصد رسیدن و از ماشین پیاده شدن وبه داخل رفتن، درحالی که داشتن با بادیگاردا میجنگیدند و چانگبین هم داشت دوربین هارو هک میکرد یهو همه چیز از دستش خارج شد.
چانگبین:وای نهههه.
سونگمین: باز چی شد؟
چانگبین: دوربین هارو نمیتونم هک کنم یکی دیگه هکشون کرد نمیتونم دیگه وارد دوربین ها بشم.
مینهو: چانگبین میدونی چی داری میگی؟
چانگبین:مینهو دارم سعیم رو میکنم ولی نمیتونم.
.....................
فردیکه جکسون نام داشت از پشت به هکرش که درحال هک کردن دوربین ها بود نگاه میکرد هکرشم که معروف به Sneak eyes بود(برین معرفی ۲ رو بخونین میفهمین هکر کیه👀) جکسون پوزخندی زد و درحالی که دود سیگارش رو به هوا فرستاد گفت:
"I had not seen him for a long time"
"خیلی وقت بود ندیده بودمش"
موبایلش رو ورداشت و به دختر روباه زنگ زد و گفت:
"now"
"حالا"
هکرش که درحال هک بود یهو دوربین ها از دسترسش خارح شدن ولی بازم شروع به هک کردن کرد و دوباره کنترل دوربین ها رو به دست گرفت.
.......................
به محموله نزدیک شدن و مینهو میخواست ورش داره که در اتاق با شدت باز شد و قامت دختر روباه و یه دختر دیگه ای که نوهاش صورتی بود بدنش هم عین دختر روباه لاغر بود دیدن، دختری که موهاش صورتی بود و یه گردنبند داشت به اسم angel(بازم برین معرفی هارو ببینین و به این کلمه های انگلیسی که میگم دقت کنین و یادتون نگه دارین و برین تو معرفی این اسم هارو نوشتم و آدم هاشون رو هم نوشتم که فلانی کیه)
از کیفش یه بمب درآورد وبه سمت بافراد مینهو پرت کرد و تو عرض یک دقیقه دودی ازش خارج شد باعث شد که همشون سرشون گیج رفت و ولو زمین شدن، دختر روباه به جلو رفت و محموله رو ورداشت به کسی که angel نام داشت گفت:
"Angel,Let's go"
"بیا بریم"
Vote and comment ♥️
خب تو این پارت سه نفر مشخص شدن لقب هاشون رو گفتم برین از معرفی ها پیدا کنین ولی اگخ حوصله ندارین اینجا میگم.
The boss=Jackson
Sneak eyes =Jung wooyoung
Angel:park rosie
ESTÁS LEYENDO
♥️♣️⛓️venomous s2⛓️♥️♣️
Fanfic°برای خوندن این فصل باید اول فصل اول رو بخونین بعد بیاین این فصل رو بخونین، فصل اول رو میتونین تو همین پیچ پیدا کنین° ○عشق بین یک پادشاه مافیای سنگدل و پسره بی آزار و مهربون که ازارش به هیچکس نمیرسه، چطور عشقی میتونه باشه؟ درسته یک عشق خطرناک و در ع...