"Xiu Wu"

38 7 0
                                    


خیره به صفحه تبلتی که روی پاش گذاشته بود به ویدیوی دوربین‌های مداربسته‌ای که اطراف خانه نصب نشده بود به صحبت‌های پرستار خانم منگ که روی تخت بیمارستان دراز کشیده و همزمان که پرستار مردی مشغول بخیه زدن زخم عمیق دستش بود و توسط افسر پلیسی که گوشه‌ای از تختش، مقابل پنجره روی صندلی‌ فلزی نشسته و ویدیوی دوربین‌های مداربسته رو نشونش می‌داد بازجویی می‌شد گوش می‌داد و سعی می‌کرد ژان که کنارش ایستاده و با تلفن صحبت می‌کرد رو نادیده بگیره.

" شما تونستید سردسته‌شون رو تشخیص بدین؟ "

افسر پلیس جوانی که به تازگی کارش رو شروع کرده بود یکی از دست‌هاش رو زیر چانه‌اش نگه داشته، با پاش روی زمین ضرب گرفته و در حالی که به پشتی صندلی تکیه داده بود با دست آزادش به صفحه لپ تابی که قبل‌تر روی پای پرستار خانم منگ گذاشته بود اشاره کرد و پرسید. زن بعد از این سوال افسر پخش ویدیو رو متوقف کرد و دست سالمش رو برای اشاره به مرد درشت هیکلی که کاپشن سبز رنگی به تن داشته و مقابل در ورودی ایستاده بود بلند کرد.

+ این مرد بود، همه رئیس صداش می‌زدن و ازش دستور می‌گرفتن.

با یادآوری اتفاقات چند ساعت قبل دستش رو مشت کرد لحظه‌ای سمت مِی که با دیدن صحنه‌ای از هل داده شدن خانم منگ توسط یکی از اراذل بی‌توجه به افسر پلیس فحش می‌داد چرخید و سپس خیره به افسر پلیس که خم شده و در دفترچه یادداشت کوچکش نکته برداری می‌کرد پرسید:

+ می‌تونین دستگیرشون کنین، درسته؟

مِی و ژان هر دو همزمان با شنیدن این سوال دست از کار کشیده و به افسر پلیسی که لبخند زده و به قصد بیرون رفتن از اتاق از روی صندلی‌ بلند می‌شد خیره شدن. افسر تازه‌کار که در رو باز کرده و با مافوقش چشم تو چشم شده بود لپ‌ تاب رو بین دست‌هاش جا به جا کرد، مقابل ژان که لحظاتی قبل تماسش رو قطع کرده بود ایستاد و فلش مشکی رنگی که ژان قبل‌تر بهش داده بود رو از جیب شلوارش بیرون کشید و مقابل چشم‌های مرد در هوا تکان داد.

" مطمئن باشین با این ویدیوهایی که جناب شیائو در اختیار ما گذاشتن می‌تونیم خیلی سریع دستگیرشون کنیم. "

ژان که با باز شدن در نگاهش به یانگ یانگ که با فاصله کمی از مافوق افسر روی صندلی‌های انتظار بیمارستان نشسته و با تلفن صحبت می‌کرد افتاده بود لحظه‌ای اخم کرد و سپس خودش رو وادار کرد با لبخند به افسر رو به روش خیره بشه و جواب داد.

-  خانم منگ و خانم شوشین هر دو زمان سختی رو گذروندن، با اجرای عدالت در حق‌شون لطف بزرگی بهمون می‌کنین.

+ بله، لطفاً اون حرومزاده‌هایی که الان دارن راست راست توی شهر می‌چرخن رو دستگیر کنین و پدرشون رو دربیارین تا یادشون بیفته این کشوری که دارن توش زندگی می‌کنن کجاست که دوباره یک وقت با جنگل اشتباه نگیرنش!

⌈ 𝐈𝐧𝐯𝐞𝐫𝐭𝐞𝐝 𝐂𝐥𝐨𝐜𝐤 ⌋Where stories live. Discover now