Louis:
با اتفاقی که صبح افتاده بود کاملا به هم ریخته بودم ولی خبری که چند دقیقهی پیش شنیدم باعث شد حالم بهتر بشه.
با دقت کتاب هارو تو قفسه مرتب کردم و گرد نشسته روی چوب قفسه ها رو با دستمال پاک کردم.
اینکه اون دختر انقدر روی تمیزی حساس بود واقعا آزار دهنده بود.
ولی من نمیخواستم اون از بودن توی اتاقم حس بدی بگیره پس مجبور بودم تا حد توانم تمیز و مرتبش کنم.این حجم از استرس برای دیدن یه دوست قدیمی بنظر منطقی نمیاومد.
~~~~~~~~~~~~~~
با تقه ای که به در خورد از افکارم جدا شدم و به ساعتم نگاه کردم. انتظار نداشتم انقدر زود برسه. با ذوق بلند شدم و سمت در رفتم.
به محض اینکه در رو باز کردم شخص پشت در خودش رو توی بغلم انداخت.
بخاطر ناگهانی بودن حرکتش تعادلم رو از دست دادم و چند قدم عقب رفتم. بعد از اینکه تعادلم رو حفظ کردم دستم رو دور کمرش حلقه کردم.
با صدایی که حالا آرامشش رو خودم هم حس میکردم زمزمه کردم:
"تا حالا ندیده بودم انقدر احساساتی شده باشی."از بغلم بیرون اومد و با چشم های آبی درخشانش بهم نگاه کرد.
"اوه خفه شو لویی فقط میخواستم چک کنم هنوز مثل قدیما کوچولویی یا نه"خنده ی شیطانی کرد و من با دلخوری ساختگی لبامو جمع کردم.
"هییی من کوچولو نیستم."
به بازوش ضربه زدم و جفتمون زدیم زیر خنده.دستش رو گرفتم و روی تخت نشوندمش. خودم هم کنارش نشستم. به چهرش نگاه کردم.
از آخرین باری که دیده بودمش تغییر چندانی نکرده بود، فقط موهای طلاییش بلند تر شده بودند.
"اگه هیز بازیات تموم شد بگو ببینم امروز رو صرف تعریف کردن اتفاقات کنیم یا اینکه خبرارو بگم؟"
گفت و منتظر نگاهم کرد.لبخندی زدم و گفتم:
"کاش وقت کافی داشتیم تا برام از اتفاقاتی که این مدت افتاد بگی ولی شرایطو که میدونی تی ."با مهربونی دستش رو روی زانوم گذاشت و گفت:
"بالاخره تموم میشه. ما تمومش میکنیم."بخاطر لحن دلگرم کنندش لبخندم بزرگتر شد و سرم رو روی شونهش گذاشتم تا شاید یکم دلتنگیم کمتر بشه. چقدر خوب بود که یه آرامش قدیمی به خونه برگشته بود.
سکوت بینمون رو شکستم.
"پیش رئیس رفتی؟""آه... نه هنوز. ترجیح میدادم اول تو رو ببینم بعد برم سروقت اون پیرمرد"
"هیششش"
"باشه بابا باشه"
صداش رو پایین اورد تا اگه کسی پشت در بود صدامون رو نشنوه.
"لویی اوضاع اینجا چطوره؟"
ESTÁS LEYENDO
Fool For You
Fanfic-اگه تو توی دردسر بیوفتی من جونمو به خطر میندازم تا نجاتت بدم. +خب تو واقعا احمقی. -آره من برای تو یه احمقم...