Louis:
"خوب گوش کن لویی همین الان برو توی مخفیگاهمون که همیشه موقع قایم موشک بازی اونجا قایم میشی باشه؟؟"
"میخوایم بازی کنیم مامانی؟"
"آره لاو من زود میام و پیدات میکنم فقط تحت هیچ شرایطی از مخفیگاهت خارج نشو تا خودم بیام پیشت باشه؟ حتی اگه صدای بلند و فریاد شنیدی... میتونی اینکارو بکنی؟"
"اوهوم مامی نگران نباش منتظر میمونم تا پیدام کنی"
"دوست دارم عزیزم بدو برو قایم شو"
صدای جیغ بلندی شنیدم ولی مامان گفته بود از اتاق بیرون نیام.
"مامانی زود بیا پیدام کن دیگه""لویی بیدار شو عزیزم این فقط یه خوابه"
با تکون هایی که میخوردم از خواب پریدم. دستمو روی چشمام گذاشتم. خیسی عرق رو روی صورت و بدنم حس میکردم.تیلور دستشو روی شونهم نوازش وار تکون داد. سعی کردم لرزش بدنمو کنترل کنم ولی زیاد موفق نبودم.
"هیششش این فقط یه کابوس بود... آروم باش."
سعی کرد آرومم کنه.ولی این یه کابوس لعنتی نبود. یه خاطرهی خیلی قدیمی بود. دوباره تک تک صحنه هاش توی ذهنم نقش بست.
تیلور دستاشو دور بدنم محکم تر کرد و سعی کرد آرامشو به قلبم برگردونه.
"میخوای راجبش صحبت کنی؟"
سرمو به دو طرف تکون دادم و اشکامو از روی صورتم پاک کردم.
"من خوبم چیزی نیست."
سعی کردم لبخندی بزنم ولی اجزای صورتم خیانت کار تر از این بودن که به حرفم گوش کنن."چند وقته که باز کابوس میبینی؟ بهم گفته بودی که خوب شدی."
"خوب شده بودم ولی از وقتی برگشتم اینجا دوباره شروع شدن"
سرمو پایین انداختم."دارو هایی که برات گرفته بودمو دیگه نخوردی؟"
"نه.. وقتی کنار زین بودم بهشون نیاز پیدا نمیکردم."
آروم زمزمه کردم. انگار که میترسیدم حتی دیوارای اتاق بشنون و به گوش همه برسونن..تیلور چیزی نگفت و توی سکوت منو در آغوش گرفت.
سعی کردم تصاویر دیگه ای رو به جای بدن مادرم که وسط دریایی از خون جا خوش کرده بود، توی ذهنم بیارم ولی چی میتونست اون تصویرو از ذهنم پاک کنه؟
______________________________________
Zayn:
وقت استراحت بود. روی نیمکت منتظر نایل نشسته بودم. همونطور که محوطه رو با چشمام زیر نظر گرفته بودم چشمم به لویی خورد که داشت همراه اون دختر چشم آبی توی حیاط قدم میزد.
"پدرم فکر میکرد تو ضعیفی ولی من همین الان دیدم اون دختر رو با تیر نگاهت تیکه و پاره کردی"
صدایی از پشت سرم گفت و من با هول سر چرخوندم تا بفهمم کیه.
YOU ARE READING
Fool For You
Fanfiction-اگه تو توی دردسر بیوفتی من جونمو به خطر میندازم تا نجاتت بدم. +خب تو واقعا احمقی. -آره من برای تو یه احمقم...