Part 16

18 3 25
                                    

Writer:

زین آروم دستاشو بالا اورد و مردی که پشت سرش بود اسلحه رو از دستش بیرون کشید. دستبند فلزی رو به دستش بست و اون رو به سمت خودش چرخوند.

زین با دیدن اون سه تا مامور پلیس سرشو پایین انداخت. یعنی همه چیز خراب شده بود؟
اونا زین رو توی ماشین پلیس نشوندند و به سمت پایگاه حرکت کردند.

توی ماشین، زین حرفای لویی رو به یاد اورد. حرف‌هایی که شب قبل از آزمون حلقه بهش زده بود. اون جمله که لویی آروم زیر گوشش زمزمه کرده بود هی توی سرش تکرار میشد.

'بهم اعتماد کن زین. هر اتفاقی که افتاد فقط بهم اعتماد کن. می‌تونی این کارو برام بکنی؟'

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

"از فرمانده به تیم حلقه... تیم حلقه صدامو می‌شنوید؟ توی موقعیت هستید؟"
صدای لویی توی بیسیم اعضا پخش شد. یکی یکی جواب دادند به جز زین.

لویی دوباره زین رو صدا کرد.
"زین صدامو داری؟ جواب بده."

صدای عصبی رئیس توی بیسیمش پخش شد.
"لویی!"

لحن شوکه شدش بیانگر همه چیز بود.
اون تصویر دوربینای جاده هایی که اعضا کمین کرده بودند رو داشت و همه چیز رو می‌دید و وقتی الان انقدر شوکه شده یعنی قطعا مشکلی پیش اومده.

"مشکل چیه رئیس؟"

"زین! پلیس زین رو گرفت!!"

لویی نفس صداداری کشید.
بازی شروع شده...

"باید چیکار کنیم فرمانده؟ اونا تا دو دقیقه‌ی دیگه میرسن!"
صدای بلامی از بیسیم لویی بلند شد.

لویی توی بیسیم اعلام کرد:
"لغو عملیات... همگی برگردید جایی که قرار گذاشتیم همو ببینیم."

"لویی داری چه غلطی می‌کنی؟ لغو عملیات چیه؟"
صدای رئیس که متعجب شده بود از توی بیسیم به گوش رسید.

لویی وسیله‌ی هندزفری مانندی (شنود) که تیلور بهش داده بود رو از توی جیبش که جاساز کرده بود خارج کرد. یه دکمه کنارش بود. اون رو فشار داد و داخل گوشش گذاشت.

"آقای تاملینسون!"

"دارم با کی صحبت می‌کنم؟"

"لیام پین هستم فرمانده این عملیات."

"زین حالش خوبه؟"

"بله پیش ماست نیازی نیست نگران باشید."

لویی صحبتش رو قطع کرد وقتی دوباره صدای رئیس از بیسیمش بلند شد.
"لویی گفتم داری چه غلطی می‌کنی؟ این عملیات لعنتی لغو نمیشه! اون فلش هارو همین امروز و سر ساعتی که قرار بود، بهم تحویل میدی فهمیدی؟"

بدون اینکه جوابی به رئیسش بده گفت:
"فرمانده پین! ممکنه لیام صدات کنم؟"

"بله حتما."

Fool For YouWhere stories live. Discover now