Sirius 12 / Taekook Version

985 103 21
                                        

Part 12

"کیم تهیونگ، نوبت شماست بفرمایید داخل."

تهیونگ با انرژی از جاش بلند شد و سمت اتاق یونگی رفت؛ با توجه به دیشب و تماس جونگکوک که تهدیدش کرد اگه‌ نوبت دوباره‌ای که از یونگی براش گرفته رو نره دیگه هیچ‌وقت قرار نیست دوباره ببینتش، به نفعش بود که مراجعه‌اش رو عقب نندازه.
تا شب گذشته از یونگی دل‌خوشی نداشت، منتظر فرصتی بود تا بابت حرف‌هایی که بهش زده کتک مفصلی بهش بزنه؛ اما با کمکی که برای رفتن به اتاق جونگکوک بهش کرد، حقیقتاً کمی از حس بدی که داشت فروکش کرد.

دستی به کت تک اسپرت ذغالی رنگش کشید و با صاف کردن گلوش تقه‌ای به در زد.
یونگی از اون سمت در بهش اجازه ورود داد، وارد اتاق شد و تن صدای بالایی که دکتر مین توقعش رو نداشت سلام کرد.

"صبح‌بخیر، دکتر مین."

یونگی‌با اخم سرش رو بالا آورد و با دیدن تهیونگ سری از روی تاسف تکن داد. اگه به‌خاطر جونگکوک و اسرارش نبود، حتی یک لحظه هم دوست نداشت این حرومزاده رو تحمل بکنه.

"بشینید روی صندلی لطفاً، ایستاده نمی‌تونم معاینتون بکنم."

تهیونگ خنده آرومی کرد و روی صندلی چرم تک نفره‌ای که رو‌به‌روی میز یونگی بود نشست.
نگاهی به فضای مطب انداخت. دقیقاً مثل خود دکتر مین بود، ساکت و آروم و کمی یخی.
دیزاینی با ترکیب خاکستری، مشکی و سفید باعث می‌شد ختثی بودن به شکل برجسته‌ای به چشم‌هاش بزنه.

"اومدی این‌جا اطراف رو دید بزنی یا از مشکلت بگی؟"

تهیونگ نگاهی به چهره یونگی که حالا بی‌حسی تنها چیزی بود که ازش خونده می‌شد، انداخت.

"یونگیِ عزیز، ما حالا یه تیمیم، دوتا شریک‌جرم. به نظرت این همه غیر صمیمی بودن لازمه؟"

یونگی با بی‌حوصلگی که کم‌کم سراغش می‌اومد از جاش بلند شد و با کشیدن صندلی رو‌به‌روی تهیونگ، با فاصله کمی ازش نشست.

"حرف زدن بسه حرومزاده، بگو مشکلت چیه؟"

این‌بار نوبت تهیونگ بود که لحن حرف زدن یونگی سری از روی تاسف تکون بده، فکر می‌کرد می‌تونه کمی صلح بینشون برقرار بکنه.

"تا کی به حرومزاده گفتن بهم ادامه میدی؟"

یونگی گوشی مخصوصش رو از دور گردنش درآورد و توی دو گوشش گذاشت.

"تا هر وقت تشخیص بدم یک حرومزاده نیستی، نفس عمیق بکش."

تهیونگ با دم عمیقی نفسش رو وارد ریه‌هاش کرد و آروم بیرون فرستاد.

"دکمه پیرهنت رو باز کرد لطفاً!"

تهیونگ تک کتش رو از تنش درآورد و دکمه‌های پیرهن مشکی رنگش رو تا بالای نافش باز کرد.
یونگی بی‌تفاوت خواست به ادامه معاینه‌اش مشغول بشه؛ اما با دیدن رد بخیه بزرگی با فاصله چند بند‌انگشت از نیپیل قهوه‌ای رنگ سینه‌اش، متعجب اخمی کرد.
دستش رو سمتش برد و با کنار زدن پیرهن تهیونگ، نگاهی بهش انداخت.
سرش رو بلند کرد و با دیدن نگاه غمگین تهیونگ، برای یک لحظه حس کرد دلش می‌خواد بدونه چه بلایی سر این مرد اومده.
حس کرد شاید، اون دیدگاه منفی که نسبت بهش داره درست نیست. شاید تهیونگ هم به اندازه دردونه‌اش درد کشیده.

SiriusWhere stories live. Discover now