Sirius 11 / Taekook Version

1K 106 18
                                        

Part11

چند دقیقه‌ای از رفتن جونگکوک نگذشته بود که دوباره زنگ در به صدا در اومد.
تهیونگ با خنده از روی تخت بلند شد و با همون شلوارکی که پوشیده بود و بالا و تنه لختش سمت در رفت.

"دیدی وقتی با عجله میری چیزی رو جا می‌ذاری بامبی، بهت گفتم که..."

با باز کردن در و دیدن فردی که رو‌به‌روش بود، چشم‌های کشیده‌اش به درشت‌ترین حالت ممکن در اومدن.

آب دهانش رو سریع قورت داد و تلاش کرد با چیدن کلمات کنار هم به مهمان ناخونده‌اش سلام بکنه.

"خا‌‌....خانم پارک!"

"سلام جناب کیم، مثل این که بیدارتون کردم، پذیرای مهمان هستین؟"

تهیونگ با هول سمت کمد دیواری کنار در رفت و با باز کردنش، ربدوشامبر مشکی رنگش رو سریع تنش کرد.

بند دور کمرش رو سفت و سعی کرد فراموش بکنه تقریباً نیمه لخت توسط مادر معشوقه‌اش دیده شده!

"بله بله، حتماً خانم پارک بفرمایید داخل."

خانم پارک با متانت سرش رو کمی خم کرد و وارد خونه شد.

نگاهش رو اطراف خونه چرخوند و با دیدن دکارسیون خونه، سلیقه تهیونگ رو تحسین کرد.

ترکیب رنگ و چیدمان مدرن_کلاسیک خونه باعث می‌شد حس و حال خوبی به روحش تزریق بشه.

دیوار‌های سفید رنگ به همراه کاناپه‌های طوسی و میز‌هایی به همون رنگ، تلویزیون بزرگی که دیوار نصب بود.

آشپزخونه‌ای که توسط جزیره کرمی رنگ از سالن پذیرایی بزرگ خونه جدا شده و در نهایت بار بزرگی که به دیوار چسبیده بود ک متشکل از چوب‌هایی بود که به رنگ سبز در اومدن.

کفش‌های پاشنه بلندش سکوت خونه رو می‌شکوند و باعث می‌شد تهیونگ از وجود تنها‌ آوای بُرجش که صدای کفش‌های زنی مثل خانم پارک بود، استرس بگیره.

آب دهانش رو آروم قورت داد و با سابیدن کف دست‌هاش به هم پشت سر مادر کوک راه افتاد.

"خب، قهوه میل می‌کنید یا چیز دیگه‌ای براتون آماده بکنم؟"

سونا پارک، سرش رو سمت صدایی که دیگه مثل اولِ دیدارشون خواب‌آلود نبود برگشت و با زدن لبخندی سعی کرد به تهیونگ نشون بده متوجه استرس واضحش نشده.

"یه لیوان قهوه لطفاً."

تهیونگ با زدن لبخندی خواست سمت آشپزخونه بره که با به یاد آوردن وضعیت لباسش، نگاهی به خودش انداخت و تصمیم گرفت اول چیز درست‌و‌حسابی تنش بکنه.

"آم، اگه اجازه بدید اول یه چیز تنم بکنم بعد دوباره بیام پیشتون."

سونا همون‌طور که از بین مبل‌ها گذر و به تابلو‌هایی که با تناژ رنگ سبز و کرم روی دیوار‌های پشتیشون آویزون بودن نگاه می‌کرد، سمت تهیونگ برگشت و دستش رو تو هوا تکون داد.

SiriusTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang