Part 10
با چشمهاش به تهیونگ و جونگکوک که از بین جمعیت محو شدن نگاه کرد و ابروهای مشکیرنگش رو به هم گره زد.
اون حرومزاده چطور جرعت میکرد با دوستش اینطور رفتار بکنه؟
انگار همین آدم نبود که تا چند دقیقه پیش با اون پسر موبلوند وسط پیست رقص، میرقصیدن.
نفسش رو کلافه از رابطه عجیب و پیچیده اون دو بیرون داد، دستش رو به موهای چسبیده به پیشونیش کشید و با خشونت چنگشون زد.
گرما و دود موادمخدر حبس شده بین اون دیوارهای تیرهی بار، باعث میشد تار موهای مشکی یونگی عرق بکنن و به پوست سفید و شکری صورتش بچسبند.
"چطور دلت میاد انقدر با خشونت باهاشون رفتار بکنی؟"
با شنیدن صدای ملایمی از فاصله نزدیک، سرش رو سمتش برگردونت و با دیدن همون پسر موبلوندی که همراه تهیونگ بود، اخمش عمیقتر شد.
پسر با لبخند ساده اما درخشانی که روی لبهای حجیمش نشونده بود، سعی در جلب توجه یونگی داشت و تا حدودی هم موفق بود.
یونگی با همون صورت عبوس شروع به بررسی پسر شد، چشمهاش کشیده و در عینحال درشتی که حالت عجیبی داشتن بین فضای ابروهای پر و گونههای برجسته و سفیدش قاب گرفته شده بود.
رنگ طوسی چشمهاش که مشخص بود لنزه، حالت وحشی به چهره بانمکش داده بود و این تضاد باعث میشد یونگی کنجکاو بشه که رنگ اصلی اون دو گوی درشت، چه رنگیه؟
نگاهش رو بعد از بینی قلمیش روی خط لبخند دو طرف لبهای حجیمش انداخت و دوباره چشمهاش رو روی نگاه مشتاق بلوندی متمرکز کرد.
"منظورت رو نمیفهمم!"
جیمین با دلبری خنده آرومی کرد، دستی به موهای پرپشت و طلایی رنگش کشید و به عمد کاری کرد رشته نازکی ازشون روی پیشونیش بیوفته.
"منظورم اون تارهای مشکی رنگِ که به جای اینکه من نوازششون بکنم اینطوری چنگ زده میشن."
یونگی با خنده ناباوری تکیهاش رو از ستون پشتش گرفت و به پسر بیپروا روبهروش نگاه کرد.
چطور این شجاعت رو داشت که با پسری که فقط چند دقیقهای هست باهاش آشنا شده اینطور راحت بحث بکنه؟
نگاهش رو از پسر گرفت و سمت بار پشت سرش رفت تا به ادامه نوشیدنی خوردنش بپردازه، ولی جیمین کسی نبود که بخواد پا پس بکشه.
مثل جوجه کوچیکی پشت سرش راه افتاد و دقیقاً صندلی پایه بلند روبهروی یونگی رو برای نشستن انتخاب کرد.
توجهی به بیتفاوتی مرد جذاب مقابلش نکرد و همون نوشیدنی که یونگی سفارش داده بود رو سفارش داد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Sirius
Hayran Kurgu𖧧 فول شده 〔 ShortStory , Vkook , Sirius 〕 ⇢ɢᴇɴʀᴇ : Romance, medical 〔کیم تهیونگ، فرد درستکار و سرشناسی تو کره که مدیر شرکتی برای واردات و صادرات خودرو هست. تهیونگ یک شب، پسری رو از مهمانی که دعوت شده بود نجات میده و زندگیش رو عوض میکنه؛ اما تهیو...