جونگکوک همونطور که داشت پاکت حاوی چند قوطی آبجو رو تاب میداد، کنار تهیونگ راه میرفت.
کم کم داشتن به اقامتگاهشون نزدیک میشدن و قصد داشتن برن جایی اون دور و بر خودشون رو گم و گور کنن و بشینن در آرامش آبجو بخورن.همه اینها میتونست ممکن باشه اگه جونگکوک و تهیونگ اون صحنه رو نمیدیدن. اگر اون صحنه رو نمیدیدن، الان میتونستن توی راه درمورد هزار و پونصد تا چیز بیربط حرف بزنن و بخندن و بعدش هم در آرامش آبجوشون رو بخورن و به اقامتگاه برگردن.
اما در حال حاضر، سکوت عجیبی هردوشون رو درگیر کردهبود و فکر هردوشون دور چیزهایی که دیدهبودن میچرخید و هیچکدومشون فکر نمیکردن که بتونن در آرامش آبجو بخورن.جونگکوک بالاخره راهش رو سمت پارکی که نزدیک اقامتگاه بود کج کرد.
در واقع نه اونقدر نزدیک که احتمال دیدهشدنشون توسط کسی وجود داشتهباشه و نه اونقدر دور که فاصله زیادی با اقامتگاه داشته باشن.
جونگکوک خیلی ناگهانی روی چمنها نشست و به درخت بزرگ پشتش، تکیه داد.
تهیونگ میخواست بپرسه چرا با وجود اینهمه صندلی خالی روی چمنها نشسته، اما فقط چیزی نگفت و کنارش نشست.چند ثانیه توی سکوت گذشت و بعد جونگکوک دوتا از قوطیهای آبجو رو از توی پاکت درآورد و یکیشون رو، رو به تهیونگ گرفت:
-بیا.
تهیونگ نگاه پرتردیدی به قوطی آبجو انداخت و دستش رو با مکث جلو برد و قوطی رو گرفت:
-میگم، نکنه چیزیمون بشه؟
تهیونگ با نگرانی کمرنگی که توی لحنش مشهود بود، پرسید و تقریبا چشمغرهای از جونگکوک دریافت کرد:
-کی تا حالا با نوشیدن آبجو مُرده؟تهیونگ اخمی کرد:
-منظورم مردن نبود. ما هنوز به سن قانونی نرسیدیم، و تا حالا الکل نخوردیم. تو رو نمیدونم ولی من که نخوردم. عادتهای مستیمون رو هم نمیدونیم. دارم ازون لحاظ میگم.
جونگکوک هومی کشید و در قوطی خودش رو باز کرد:
-خب میتونی فقط زیاد نخوری. فعلا همین یه قوطی رو تموم کن.
تهیونگ به آرومی باشهای گفت و اون هم در قوطی خودش رو باز کرد.قبل از اینکه بنوشه، نگاهش رو به جونگکوکی دوخت که با لحظهای مکث، یک قلپ از آبجوش رو نوشید و واکنشش فقط جمع شدن جزئی ابروهاش بود.
پس تهیونگ هم بالاخره قوطی رو به لبش رسوند و جرعهی کوچیکی ازش نوشید.
-خب، چطور بود؟
جونگکوک همونطور که به صورت درهم رفتهی تهیونگ خیره بود، پرسید.
-چیز خاصی نیست. یه کم تلخه فقط.
جونگکوک خندهی توگلویی کرد و دوباره از آبجوش نوشید:
-مثلا قرار بود چیز خاصی باشه؟-نه ولی، همیشه مردم اینجوریان که وای الکل بخوریم. وای مشروبات الکلی. به به. درحالی که این فقط یه مایع تلخ مسخرهست. چیش انقدر خاصه؟
-چیزی که خاصش میکنه مزهش نیست، کاریه که با آدم میکنه. اینکه باعث میشه مست بشن و متوجه اتفاقات اطرافشون نشن. اینکه مغزشون رو خاموش میکنه و باعث میشه دیگه زیاد فکر نکنن، نه به خودشون و نه به دیگران. اینه که خاصه.
تهیونگ به آرومی سرش رو تکون داد و همونطور به قوطی آبجوش خیره موند.
ESTÁS LEYENDO
Mr.Teacher [ChangJin/KookV]
Fanfic[آقای معلم] [هرکسی رنگین کمون خودش رو میبینه🌈] ____ هیونجین توی مدرسه بچهی شر و شیطونی بود. تمام سالهای مدرسه رو آتیش سوزونده بود و بلا سر معلمهاش آورده بود. خصوصاً توی سال آخر و به آقای سئو، معلم فیزیک بیچارهاش، که سال اول تدریسش بود. حال...