دوچرخه ها به ترتیب در جایگاه مشخص شده، قرار گرفتند و تعداد کمی از دانش آموزان موتورسوار هم پشت سر دوچرخهها ترمز کردند تا موتور هاشون رو در مکان امن مدرسه قرار بدن. پله های سنگی حیاط مدرسه رو با احتیاط پشت سر گذاشت و دستی به موهای فندقی و کوتاهش کشید. به تازگی همراه با هیونگش به آرایشگاه رفته بودن و موهاش رو با مدل جدیدی اندرکات زده بود. مدل موی جدیدش واقعا زیبا و سبک بود و به امگای خجالتی احساس خوبی میداد.
_هی بکهیونی... اومدی؟
کیونگسو با لبخند خودش رو به بکهیون رسوند و شونهاش رو به بازوی بکهیون کوبید.
_اتوبوس یه مشکلی داشت و با تاخیر راه افتادیم.
از در ورودی دبیرستان عبور کردند و وارد راهروی شلوغ زرد رنگ شدند. بکهیون از نمای آرامبخش راهروی مدرسه لذت میبرد و قبل از امتحانات همیشه گوشهای از راهرو رو برای مرور کتاب انتخاب میکرد.
_امروز امتحان ریاضی داریم، براش آمادهای؟
کیونگسو مضطرب نالید و با لبهای به هم فشرده و چشم های گرد به بکهیونی که با خیال راحت به طرف کلاس قدم برمیداشت، نگاه کرد.
_مثل همیشه!
_آه درسته... انتظار دیگهای از رتبه برتر کلاس نمیشه داشت به هر حال.
امگا خندهای به حالت بانمک دوست صمیمیش کرد و دستش رو روی سر کیونگسو گذاشت. کمی خودش رو جلو کشید و قبل از ورود به کلاس بوسهای روی گونه های آلفا گذاشت.
_به هر حال اگه تقلب خواستی روی من حساب کن.
کیونگسو بیتوجه به بکهیون با تأسف سرش رو تکون داد و روی صندلی ترتیب اول کلاس نشست. به هر حال صندلی بکهیون نزدیک به اون نبود و امکان نداشت اون امگای خجالتی از همچین فاصله زیادی بهش تقلب برسونه.
بکهیون کولهاش رو روی میز گذاشت و سویشرت طوسی رنگش رو پشت صندلی انداخت. برگه نمونه آزمون ریاضی رو از کولهاش بیرون آورد و اتودش رو تو دست گرفت تا مرور کنه.
صندلی های خالی کلاس با گذشت زمان و حضور باقی دانش آموزان کم کم پر میشدند و حجم سر و صدا بیشتر میشد. امگا میتونست حدس بزنه اکیپ بانمک و خنگ کلاس سوژه جدیدی از یک زوج پیدا کردند که این همه سر و صدا راه انداختند و برای تایید یا تکذیب قرار گذاشتن اونها، رایگیری میکنند. خنده کوتاهی به حرف های پوچ و نامفهوم بچه ها کرد و سرش رو پایین انداخت تا باقی جزوهاش رو بخونه و مسائل باقیمونده رو حل کنه.
ریاضی درس مورد علاقه بکهیون بود. کلاس های مطالعه زیادی از رشته ریاضی برداشته بود و هر هفته با تعداد گروهی از بچه های مدرسه به کتابخونه میرفتند و با هم مشغول تمرین ریاضی میشدند. نمرات بکهیون به قدری عالی بود که به راحتی میتونست در دانشگاه هاروارد و آکسفورد قبول بشه و به اونجا برای ادامه تحصیلاتش مهاجرت کنه.
YOU ARE READING
❥𝖢𝗁𝗈𝗌𝖾𝗇
Fanfiction༭🦋 𝖢𝗁𝗈𝗌𝖾𝗇 ꔵ Couple: Chanbaek ꔵ Genre: Omegavers, Romance, Smut, School Life, Drama ꔵ Writers: Elsa زندگی همیشه نه به تلخی زنندهست و نه به شیرینی که حالت رو به هم بزنه. تعادل بین این دو طعم با یک عشق نوجوانانه و تازه جوانه زده باعث میشه تا د...