امروز عصر مینهو بالاخره افتخار داده بود و بعد از مدتهای طولانی دوباره به باشگاه چانگبین برگشته بود. با وجود غر زدنهای چانگبین، مینهو بیخیال بدنسازی شده بود و تمرکز فراوانش رو، روی دنس و دانشجوهاش گذاشته بود.
خب حالا اون اینجا بود، توی باشگاه و مطمئناً چانگبین قرار نبود دست از سرش برداره و انواع و اقسام دستگاههای مختلف رو براش آماده میکرد و بالای سرش وایساده بود تا مواظب باشه از زیر انجام دادن ستهاش در نره. اون پسر همینجوری هم لاغر بود و ورزش نکردنش کلی ظریفترش کرده بود.
اون حتی کل باشگاه رو برای مینهو خالی کرده بود و با وجود اینکه کلی از نیمه شب گذشته بود و دیگه عملاً نزدیکهای صبح بود؛ ولی هردوشون با انرژی و غرغرهای الکی مینهو بیدار بودن.البته که غرغرهای مینهو از نظر چانگبین الکی بودن ولی خودش؟
خودش یه کمی، فقط یکم با دیدن چانگبین توی اون رکابی مشکی در حالی که بهش کمک میکرد میلهی بارفیکس رو بگیره، هورنی شده بود.
گفته بود یهکم؟
خب... اونجوری که قطرههای عرق داشت لباسش رو خیس میکرد و گرما واسش غیرقابل تحمل شده بود تقصیر ورزش نبود و این رو خودش هم با تکون خوردنهای دیکش متوجه شد.بیخیال ورزش شد و دمبل رو کناری انداخت، مستقیم سراغ اصل کار رفت و از همون اول خشن شروع کرد. چانگبین رو به سمت دیوار هل داد و بوسیدش. لبهاش رو گاز میگرفت و به بدنش دست میزد.
ناراضی از لباس ضخیم چانگبین دست انداخت و رکابی رو بالا کشید و از تنش در آورد. چانگبین اولش مقاومت کرد؛ اما دست مینهو که مستقیم روی عضوش نشست و فشاری بهش داد اون هم متقابل مینهو رو بوسید، بوسهی گرم و دوطرفه.چانگبین آروم و همراه با قدمهای مینهو سمت یکی از دستگاهها رفت و روش نشست. دست روی شکم پنبهای و صاف مینهو کشید، حالا که دقت میکرد اصلاً هم دلش نمیخواست این شکم نرم رو به شش تکه تقسیم کنه.
کش شلوارش رو پایین کشید و از پاش در آورد. دستی به دیکش کشید و با اشتیاق وارد دهنش کرد. مینهو نالهای از حرکت چانگبین کرد و دیکش رو عمیقتر داخل برد. عضوش توی دهن خیس چانگبین سفتتر میشد و میتونست حس کنه چطور پایین تنهاش هر لحظه داغتر میشه. لبهاش رو دورش حلقه کرده بود و با مک زدنهای طولانی جای تنگی برای دیکش درسته کرده بود.
اینجا لوب نداشتن و باید حسابی خیسش میکرد تا اذیت نشه. با فکر به حرکت اون حجم سفت توی سوراخش، دهنش آب افتاد و با سرعت بیشتری سرش رو حرکت داد. صورت پرش با هر حرکت دیک مینهو پرتر میشد و کم کم داشت به قرمزی میزد. میتونست کمبود نفس رو حس کنه؛ اما باز هم دیکش رو تو دهن نگه داشت و مک زد.
حسابی که مک زد و خیسش کرد از دهنش در آورد و نفس عمیقی کشید، با دست بالزهاش رو لمس میکرد و برای بیشتر تحریک کردنش به چشمهاش خیره شد. دست مینهو زیر چونهاش نشست و بزاق ریخته شده گوشه لبش رو پاک کرد.
YOU ARE READING
MinBin
Fanfictionپارتهای کوچولو از مینهو و چانگبین هر پارت به صورت یک داستان جداست و تمامی پارتها دارای محتوای خاکبرسری میباشد :) !!! اسمات