¹³

258 42 9
                                    

عصبی از دیر کردن جیسونگ پاهاش رو تند و پشت سر هم روی زمین تکون می‌داد و به حرکت عقربه‌ها خیره شده بود. دوست سنجابیش قرار بود بیاد و با هم به مراسمی که به گفته‌ی پسر کوچکتر بسیار مهم بود برن، مینهو متوجه نمی‌شد حضورش چه فایده‌ای داره؛ ولی با این وجود باز هم کت شلوار شیکش رو پوشید و میکاپ ساده‌ای روی صورتش نشوند.
عکسی از تیپ قشنگش برای بینی عزیزش فرستاده بود؛ اما با وجود گذشت یک ساعت هنوز سین نخورده بود و این کمی عصبیش می‌کرد.
با پیام جیسونگ مبنی بر رسیدنش برای آخرین بار خودش رو توی آیینه چک کرد و به سمت ماشین دوستش رفت.

"دفعه‌ی بعدی منظورت رو از 'آماده باش' واضح بگو!"

"سلام هیونگ... چشم"

جیسونگ بعد از دید زدن سرتا پای مینهو، هوم کشیده‌ای گفت و چشمکی نثارش کرد.
"خیلی جیگر شدی هیونگ"

گونه‌های مینهو از این تعریف یهویی رنگ گرفت و با خجالت سرش رو سمت دیگه‌ای چرخوند، لبخند ریزی زد و تشکر کرد.

جیسونگ خم شد و از توی داشبورد دستمال قرمز رنگی رو بیرون کشید، با مهارت تای زیبایی بهش زد و توی جیب کت مینهو جا داد، یکی دیگه از دکمه‌های مینهو رو باز کرد و اجازه داد سینه‌ی سفیدش بیرون بیافته.

"این دیگه چرا؟"

"فقط خیلی مشکی شده بودی... الان بهتره"

مینهو سری تکون داد و اجازه داد اون دستمال سر جاش بمونه، تای زیبایی خورده بود و بودنش قشنگ بود؛ اما اون دکمه دیگه زیادی بود، تا دستش رو سمت پیرهن برد جیسونگ با فرزی جلوش رو گرفت.

"بزار بمونه هیونگ... سکسیه"

"اما این زیاده رویه"

"بزار بمونه... پشیمون نمیشی"

کلافه از برنامه ریزی‌های مرموز جیسونگ غر زد و به بیرون خیره شد. نسیم خنکی به صورتش می‌خورد و آرومش می‌کرد.
دقایقی بعد رو به روی ساختمون بلندی ایستاده بودن و آروم به سمت در قدم برمی‌داشتن. با متوقف شدن ناگهانی جیسونگ سمتش چرخید و سوالی نگاهش کرد.

"هیونگ من یادم رفت عطر بزنم"

"اشکال نداره بیا بریم"

جیسونگ عقب‌گرد کرد و با قدم‌های تندش سمت ماشین رفت، در همون حال با صدای بلندش توضیحات رو به مینهو داد.
"تو برو هیونگ... من الان میام... طبقه‌ی آخر... روف گاردن"

مینهو کلافه از رفتار پسر چشم غره‌ای بهش رفت و وارد ساختمون شد، مستقیم سمت آسانسور رفت. اون‌قدری اعتماد به نفس داشت که بدون پسر کوچکتر هم پیش مهمون‌هاش بره.
از اتاقک آسانسور خارج شد و نفس حبس شده‌اش رو آزاد کرد. مجبور بودن توی این ارتفاع قرار بزارن؟
وارد فضای باز شد و لحظه‌ای بابت خلوتی و سکوتش جا خورد، با قدم‌های آروم و محتاطانه سمت دیگه‌ی رستوران رفت.

MinBinWhere stories live. Discover now