¹⁸

198 41 11
                                    

این پارت هم انگست و ادامه‌ی پارت قبلی هست.

مینهو دل‌نگران از دیر کردن همسرش، سونگوک رو به خونه‌ی مادرش برد و راهی باشگاه شد، با دیدن در نیمه باز مضطرب شد و بی‌دقت ماشین رو پارک و رها کرد.

در رو کامل باز کرد و داخل رفت.
شکه شده سرجاش ایستاد و چانگبینش رو دید که لخت و بی‌هوش روی زمین افتاده بود.
چند ثانیه‌ای قبل این‌که مغزش باهاش همکاری کنه، خشک شده سرجاش ایستاد و به تن دراز افتاده‌ی مرد نگاه کرد. بعد سمتش دوید و حالا چیز‌های بیشتری به چشمش می‌اومد، کمر خیس خون و باسن زخمی، موهایی که بینشون کام ریخته بود و بوی نجسی می‌داد.

با احتیاط صورتش رو سمت خودش چرخوند و دید که بینیش بی‌وقفه خون میاد و آثار بالا آوردنش روی چونه‌اش بود. تن مردش سرد بود و چشم‌هاش بسته، آروم صداش کرد و جوابی نشنید، بلند‌تر صدا کرد و بازهم چیزی نشنید، این‌بار با دست چانگبین رو تکونی داد و به امید شنیدن صدایی گوش‌هاش رو تیز کرد؛ ولی باز هم سکوت نصیبش شد.
محکم‌تر تکونش داد و جسم زیر دستش حرکتی نکرد، بلندتر صداش زد و صدایی نشنید. قلبش یکی در میون می‌زد و از شدت استرس دست‌هاش می‌لرزید.
چانگبینش رفته بود؟
ناباور و با تمام زورش چانگبین رو تکون داد و صداش کرد، قطره‌ی اشکی قبل این‌که ناله‌ی ضعیف چانگبین رو بشنوه از چشمش ریخت و مزه‌ی دهنش رو شور کرد.

با عجله تلفنش رو درآورد و به اورژانس زنگ زد، تا اومدن آمبولانس خون‌دماغ چانگبین رو بند آورد و بدنش رو گرم کرد، مغزش قفل کرده بود و نمی‌دونست باید چی‌کار بکنه، فقط کنار چانگبین نشست و در حالی که دستش رو بین دست‌های خودش گرفته بود، گریه کرد.

چه اتفاقی افتاده بود مگه؟

نیم ساعت بعد چانگبین رو بدون همراه راهی بیمارستان کرده بود و خودش به سوالات پلیس پاسخ می‌داد.

"چه اتفاقی افتاده؟"

"من خودمم نمی‌دونم جناب، دیر کرده بود و من وقتی رسیدم این‌جا رو این شکلی دیدم"

"به کسی مشکوک هستید؟"

"نه"
از کجا باید مشکوک می‌شد اون مردک عوضی بعد این همه مدت بلایی رو سر چانگبینش میاره؟

"پس این‌جا رو یه مدت در اختیار ما قرار بدید و خودتون هم از شهر خارج نشید"

چشمی گفت و کلید رو به دست پلیس داد. خودش راهی بیمارستان شد و در جواب زنگ مادرش ازش خواست چند مدتی رو از پسرشون مراقبت کنه.

دیدن چانگبین که با چشم بسته روی تخت خوابیده بود و اثر اون مواد مخدر تزریق شده، باعث شده بود بی‌هوش بشه، ناراحت و خشمگینش می‌کرد و نمی‌دونست این خشم رو باید روی چه کسی خالی کنه.
دکتر بهش توضیح داده بود چه اتفاقی سر بدنش آورده بود، جدیدترین و نامعلوم‌ترین نوع مواد بهش تزریق و ترکیب اون با بی‌هوش کننده باعث ضعف و عدم مقاومت چانگبین شده بود.

MinBinNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ