این پارت یکم کثیفکاری داره...
با لبخندی دست برای پسرکش تکون داد و با دور شدن ماشین به خونه برگشت، نونای چانگبین امشب همراه با پسرشون به خونهی مادری چانگبین رفته بود و قرار شد پسر کوچولوی نه ماهه مهمون اونها باشه؛ البته بدون پدرهاش تا مینهو و چانگبین بتونن یه استراحت کوتاهی بکنن.
دلش میخواست تا اومدن چانگبین دراز بکشه و با خیال راحت توی گوشیش بچرخه؛ ولی ریخت و پاشهای خونه بیشتر از چیزی بود که بتونه رهاش کنه، چانگبین خودش چند برابر پسرشون خونه رو نامرتب میکرد، کلی هم لباس و عروسک داشت که بشوره.
آب وان رو باز کرد و سبد حموم رو برداشت، لباسهای داخلش رو با عروسکهای نرم سونگوگ داخل ماشین انداخت و بقیهی وسایل بازی رو با شوینده داخل آب وان انداخت.
خیالش که از تمیزی عروسکها راحت شد بقیهی خونه رو مرتب کرد و شام گذاشت. بعد از مدتها حس دو نفره بودنشون برگشته بود و اصلاً قصد نداشت بزاره امشب زود تموم بشه. به علاوه امشب بالاخره میتونست یه سکس درست حسابی داشته باشه.صدای باز شدن در که اومد خودش رو سریع به ورودی خونه رسوند؛ اما دیدن همسرش که گونهاش کبود و لختهی خونی گوشه لبش دیده میشد، شکهاش کرد. با نگرانی جلو رفت و به آرومی دستش رو، روی صورت چانگبین کشید تا میزان آسیب دیدگی رو بررسی کنه.
"چرا اینطوری شدی؟"
"میگم بهت... یه دوش کوتاه بگیرم، برمیگردم"
آشفته سری تکون داد و خودش رو با چیدن میز مشغول کرد. غذاها رو برای چانگبین به تکههای ریزی تبدیل کرد تا راحتتر باشه، خودش پسر شری بود و میدونست اینجوری مشت خوردن چقدر دردناکه.
بعد وارد شدن چانگبین دوباره با نگرانی بهش خیره شد، با برهنه بودن بالا تنهی چانگبین جای کبودیهای دیگهای هم دیده میشد، با استرس سمتش رفت و دست روی پوست زخمیش گذاشت، چانگبین اما سمتش کج شد و بوسهی آرومی روی لبهاش کاشت.
"ممنون که خونه رو تمیز کردی"مینهو میخواست که جواب تشکرش رو بده؛ ولی انقدر نگران بود که بی حرف سری تکون داد و کنار چانگبین نشست.
"بگو چی شده"
"امروز عصر یکی جدید اومد باشگاه، وقتی که داشتم براش برنامه مینوشتم عکس تو و سونگوک رو دید، ازم پرسید که کیه؟ و من که جواب دادم همسر و پسرم با مشت کوبید توی صورتم و شروع کرد به فحش دادن"
"خب چرا؟"
"چون از نظرش من یه همجنسباز کثیف بودم"
به چشمهای مینهو خیره شد که چطوری دو دو میزدن و منتظر ادامه بودن.
"البته من هم حقش رو گذاشتم کف دستش... جوری زدمش که یاد بگیره چی باید از دهنش بیرون بیاد""بهخاطر من این اتفاق افتاد"
مینهو با ناراحتی زمزمه کرد."نه نه نه... مینهو... به اون هیچ ربطی نداشت که من ترجیح دادم زیر یه مرد دیگه بهفاک برم، اون تقاص بیشعوریش رو پس داد"
YOU ARE READING
MinBin
Fanfictionپارتهای کوچولو از مینهو و چانگبین هر پارت به صورت یک داستان جداست و تمامی پارتها دارای محتوای خاکبرسری میباشد :) !!! اسمات