𝖢𝗁𝟤𝟦 - 𝖨 𝗆𝗂𝗌𝗌 𝗒𝗈𝗎

53 17 2
                                    

من کسی رو واسه همیشه تو زندگیم میخوام که بعد از دیدن قسمت تاریک وجودم منو مثل قبل ببینه و دوستم داشته باشه.

- سئول سپتامبر سال ۲۰۲۰

درحالیکه مچ دست راستش رو با دست چپش ماساژ میداد تا دردی که بخاطر جای دستبند روی مچش به خودش اجازه خودنمایی داده بود، رو ساکت کنه به چشمهای پاپی شکل مقابلش خیره شد.

مرد مقابلش که خودش رو کارآگاه بیون بکهیون معرفی کرده بود با نگاه بیحسی بهش خیره شده بود، دستهاش رو تکیهگاه چونهاش کرده بود و ارنجش رو به میز تیکه داده بود.

_ خب؟

_ خب!؟

_ نمیخوای چیزی بگی؟

یانگ جونگین به آرومی خندید و چتریهاش رو با دستش عقب فرستاد. چی باید میگفت؟ اون مرد عصبانی بدون اینکه به حرفهاش گوش بده بهش تهمت دزدیدن دوست پسرش رو زده بود، بهش دستبند زد و آوردش اینجا و تحویل این کارآگاه عجیب داد.

_ ببینید آقای بیون... من نمیدونم چرا اینجام اونم وقتی که نمیدونم دوست پسرم کجاست.

_ واقعاً تو نمیدونی اون کجاست؟

_ نه! چرا باید بدونم؟

بکهیون آه عمیقی کشید و چند ثانیه به چشمهای جونگین خیره شد. لپتاپ جلوش رو باز کرد و بعد از چند ثانیه ویدیویی رو پلی کرد و با چرخوندن لپتاپ به جونگین نشون داد.

_ توی این ویدیو تو میری جلوی در مدرسه یومی دنبال هیونجین. آخرین باری که هیونجین دیده شد همینجا بود.

جونگین نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو مالش داد.

_ آره من رفتم دنبالش ولی اگه ادامه این فیلم رو تا چند دقیقه دیگه نگاه کنید متوجه میشید که برش گردوندم به مدرسه!

بکهیون اخمی کرد و لپتاپ رو به سمت خودش چرخوند تا ادامه ویدیو رو ببینه و درکمال تعجب، طبق گفته پسر مقابلش بعد از چند دقیقه هیونجین به همراه جونگین جلوی در مدرسه متوقف شد و بعد از یه خداحافظی کوتاه داخل مدرسه شد.

بکهیون لپتاپ رو محکم بست و نفسش رو حرصی بیرون فرستاد. باورش نمیشد کای همچین اشتباهی کرده بود!

_ میتونم برم؟

بکهیون نیم نگاهی به یانگ جونگین، که عصبانیتش از توی چشمهاش به سادگی قابل رویت بود انداخت و سرش رو تکون داد.

_ آره ولی قبلش باید چندتا سوال ازت بپرسم.

جونگین چشمهاش رو چرخوند و به بکهیون خیره شد.

_ بپرسید.

_ چرا اون روز رفتی دنبال هیونجین؟

جونگین آهی کشید و مشغول شکوندن قلنج دست راستش شد.

𝖲𝗆𝗂𝗅𝖾 𝗈𝖿 𝗍𝗁𝖾 𝖽𝖾𝖺𝖽 | 𝖪𝖺𝗂𝗁𝗎𝗇Donde viven las historias. Descúbrelo ahora