دیروز توی باشگاه یه دختره رو دیدم که انقدر هات بود که به معنای واقعی از خود بیخود شده بودمم
چشماش و موهاش مشکی بود و تتو داشت و اکتایی که موقع حرف زدن میومد was making me cream my pants
و اندامشم شبیه مدلای ویکتوریا سیکرت بود.من نمیدونم اینایی که انقد اندامشون قشنگه پول و وقت اضافه آوردن که میان باشگاه؟
بعد من رفتم باهاش حرف زدم و ازش پرسیدم که شما اینجا مربی هستین؟ چونکهههسنمسنس هنوزم قانع نشدم که اگه مربی نیست اونجا دقیقا چیکار میکرددد
و اونم گفت نه ولی مبینا جون الان میاد(مبینا جون خر کیه عزیزم I want you)
بعدش من گفتم نه فقط میخواستم ببینم اگه شما مربی هستین باهاتون کلاس بردارم(نهایت تواناییم توی یه چیزی نزدیک به لاس زدن) و اونم گفت نه مربی نیستم و باز گفت مبینا جون الان میاد :/
بعدش ازم پرسید میخوای کلاس عمومی برداری یا خصوصی؟ و من برای چند ثانیه شبیه یه مگس مست بهش نگاه کردم و با هول ترین حالت ممکن گفتم نه چیزه هیچی نه نمیخوام بای بای سممسمسمسممس
بعد ازش تشکر کردم و اونم گفت خواهش میکنم عزیز دلم مسمسمشمسنسن اگه عزیز دلتم مربیم بشو دیگهههسننسنسن
واقعا اگه همچین مربی ای داشتم دیگه انقد از ورزش بدم نمیومدمن واقعا نیاز دارم بدون اینکه شبیه یه پشه ی آویزون به نظر بیام بازم باهاش حرف بزنم ولی نمیدونم در مورد چییی اگه کسی اینارو میخونه به پونیو کمک کنینننن :(
YOU ARE READING
My little diary
Randomخب امم..هاییی :"✨ داستان از اونجایی شروع شد که من دنبال یه جایی برای تعریف کردن از روزم یا گفتن حرفام یا همچین چیزی میگشتم. و از اونجایی که تقریبا مطمئنم کسی اینو قرار نیست بخونه، واتپدو برای اینکار انتخاب کردم. دلیلیم که دوست ندارم کسی اینارو بخون...