ᕱ⑅ᕱ 12

1.7K 235 78
                                    

୨୧my petal ୨୧
part 12

୨୧my petal ୨୧part 12

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

●●●

یک هفته از آخرین دیدارش با خرگوش میگذشت و خب دلتنگش بود.

سعی کرده بود هر روز حالش و از یونا بپرسه. توی اخرین تماس ها ،یونا بهش گفته بود که حالا میتونه بدون کمک ، راه بره و حالش خیلی بهتره. ولی از طرفی نمی‌دونست باید بعد از اینکه حالش خوب شد پسر و کجا ببره. اون دختر با پدر و مادرش زندگی میکرد و خب نمیتونست هایبرید و اونجا ببره.

با نگرانی پشت تلفن لب زد

" باور کن خونه ما جای کوکی نیست.. میترسم چیزی بگن ناراحتش کنن"
_ با اون طرز فکری که عمو داره همون بهتر خونه شما نباشه .
" پس‌میگی چیکار کنیم؟"
_ بیاین خونه من ، هم تو هم کوک. من و نمی‌خواد ببینه؟ اشکالی نداره
من میرم یه مدت پیش هوسوک می مونم.

مرد دیگه با حرص لب زد

" وات د فاک! به من چه!؟؟ سر من هوار نمیشی ها!"

_ هیششش!

با ساکت کردنش ، دوباره تکرار کرد
_ بازم میگم فقط خونه من، اون که جایی و نداره تو هم که نمیتونی ببریش پس فقط خونه من می مونه، اصن خودم میام باهاش صحبت میکنم. موضوع دیگه ای هم هست که باید بهش بگم

●●●

با ورودش به کلینیک،  نگاهش و به اطراف چرخوند. با دیدن خرگوش که به طرز کیوتی روی نیمکتی نشسته بود و آبمیوه ای رو که احتمالا یونا براش درست کرده بود می‌نوشید،  بی سروصدا کنارش نشست.

_ سلام

با برگشتن نگاه متعجب پسر روی خودش،  ادامه داد
_ میدونم نمیخوای منو ببینی ، اما دو تا خبر دارم که باید بهت بگم

در سکوت به نوشيدن آبمیوه اش ادامه داد و به روبرو خیره شد ، مرد با جدیت ادامه داد

_ اول اینکه تا دو سه روز دیگه از کلینیک ترخیص میشی، حق نداری پات و توی اون رستوران کثیف بزاری.  تو و یونا میرید به خونه من، اگه با حضور من مشکل داری من دیگه خونه نمیام ، پیش هوسوک میمونم.

با اعتراض گوشاش و آویزون کرد

+ اما من میخوام کار کنم ! نمیخوام سربار-

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now